داستان کوتاه پادشاه و سه فرزندش

داستان کوتاه پادشاه و سه فرزندش
پادشاهی صاحب سه پسر بود و قصد داشت از بین آن‌ها یکی را به‌عنوان جانشین خود انتخاب کند. این کار برایش بسیار سخت بود، زیرا هر سه پسر بسیار باهوش و شجاع بودند و او نمی‌توانست به درستی قضاوت کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه نصف ماه را زندگی کن

داستان کوتاه نصف ماه را زندگی کن
هنوز هم بعد از این همه سال، چهره‌ی «ویلان» را از یاد نمی‌برم. در واقع، در طول سی سال گذشته همیشه روز اول ماه که حقوق بازنشستگی‌ام را دریافت می‌کنم، به یاد ویلان می‌افتم!
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه فروش کتاب مدیر یک دقیقه‌ای

داستان کوتاه فروش کتاب مدیر یک دقیقه‌ای
آقای کنت بلانکارد و آقای اسپنسر جانسون نویسندگان کتاب معروف مدیر یک دقیقه‌ای پس از تالیف این کتاب تصمیم می‌گیرند که تعداد ۲۰ هزار نسخه از آن را چاپ کنند و بدون تبلیغات، فقط از طریق شرکت خودشان آن‌ها را به فروش برسانند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پررو بازی کلاغ و خرس

داستان کوتاه پررو بازی کلاغ و خرس
یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن. کلاغه سفارش چایی می‌ده. چایی رو که میارن یه کمیشو می‌خوره، باقیشو می‌پاشه به مهموندار. مهموندار می‌گه: چرا این کارو کردی؟ کلاغه می‌گه: دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی!
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه فردریک کبیر

داستان کوتاه فردریک کبیر
فردریک کبیر یا فریدریش کبیر، که از سال ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ بر کشور آلمان حکومت می‌کرد، معتقد به آزادی اندیشه بود و رشد فکری مردم را در گرو آن می‌دانست. او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابان‌های برلین می‌گذشت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سه پند

داستان کوتاه سه پند
بوقلمونی، گاوی بديد و بگفت: در آرزوی پروازم اما چگونه، ندانم. گاو پاسخ داد: گر ز تپاله‌ی من خوری قدرت بر بال‌هايت فتد و پرواز کنی. بوقلمون خورد و بر شاخی نشست. تيراندازی ماهر، بوقلمون بر درخت بديد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تماشای ستاره‌ی هالی

داستان کوتاه تماشای ستاره‌ی هالی
رییس یک کارخانه‌ی بزرگ معاون شیرازی خود را احضار و به او می گوید: روز دوشنبه، حدود ساعت ۷ غروب، ستاره‌ی دنباله‌دار هالی دیده خواهد شد. نظر به این‌که چنین پدیده‌ای هر ۷۸ سال یکبار تکرار می‌شود...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سیاست یعنی این

داستان کوتاه سیاست یعنی این
مردى مجوز مهاجرت از آلمان به روسیه را کسب کرد. هنگام خروج از آلمان در فرودگاه مامور وسایل او را چک کرد. یک مجسمه دید و از او پرسید: این چیه؟! مرد گفت: شکل سوالت اشتباهه آقا. بپرس این کیه.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تست آب غوره

داستان کوتاه تست آب غوره
مسئول تست آب‌غوره و سرکه‌های یک کارخانه‌ی سرکه‌سازی می‌میرد. مدیر کارخانه دنبال یک مسئول تست دیگر می‌گردد تا او را استخدام کند. یک فرد مست با لباس ژنده و پاره برای گرفتن شغل درخواست می‌دهد!
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پرش بلند

داستان کوتاه پرش بلند
مردی در دهکده‌ی شیوانا زندگی می‌کرد که علاقه‌ی شدیدی به پریدن داشت. او هر روز از ارتفاع پنج متری روی زمین می‌پرید و هیچ اتفاقی برای او نمی‌افتاد. او هرگاه می‌خواست از ارتفاع به‌سمت پایین بپرد، نگاهش را به‌سوی آسمان می‌کرد.
دنباله‌ی نوشته