داستان کوتاه تغییر نگرش

داستان کوتاه تغییر نگرش
می‌گویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می‌کرد که از درد چشم خواب به چشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرص‌ها و آمپول‌ها را به خود تزریق کرده بود اما نتیجه‌ی چندانی نگرفته بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مرا به شاگردی بپذیر

داستان کوتاه مرا به شاگردی بپذیر
حکیم بزرگ ژاپنی روی شن‌ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر. حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن. مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه نمره‌ی قرضی

داستان کوتاه نمره‌ی قرضی
خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد. خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن‌که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره‌ی ۹ گرفتی.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه راه درست

داستان کوتاه راه درست
روزی، گوساله‌ای باید از جنگل بکری می‌گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله‌ی بی‌فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد! روز بعد، سگی که از آن‌جا می‌گذشت از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کینگ کمپ ژیلت

داستان کوتاه کینگ کمپ ژیلت
کینگ کمپ ژیلت، فروشنده‌ای دوره‌گرد و مردی خیال‌باف بود. او به تمام شهرها سفر می‌کرد تا اجناسش را بفروشد، در حالی که رویای خلق جامعه‌ی آرمانی را در سر می‌پروراند که عاری از فقر، جرم و جنایت و جنگ باشد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه معامله شوخی‌بردار نیست

داستان کوتاه معامله شوخی‌بردار نیست
خواهر روحانی در کلاس مدرسه مقابل دانش‌آموزان نوجوان، ایستاده بود. او در حالی که یک سکه‌ی یک دلاری نقره در دستش بود گفت: به دختر یا پسری که بتواند نام بزرگ‌ترین مردی را که در این دنیا زیسته است بگوید، این یک دلاری را جایزه می‌دهم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه وام فوری پنج هزار دلاری

داستان کوتاه وام فوری پنج هزار دلاری
مردی شیک‌پوش داخل بانکی در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت. وقتی شماره‌اش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را دارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چرخه‌ی پول

داستان کوتاه چرخه‌ی پول
درست هنگامی که همه‌ی مردم شهر در یک بدهکاری به‌سر می‌برند و هر کدام بر مبنای اعتبارشان زندگی را گذران می‌کنند، مردی بسیار ثروتمند وارد شهر می‌شود. او وارد تنها هتل شهر می‌شود، اسکناس ۱۰۰ دلاری را روی پیشخوان هتل می‌گذارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه فیل سفید

داستان کوتاه فیل سفید
نوع کمیابی از فیل‌ها وجود دارند که رنگ آن‌ها قرمز-قهوه‌ای است و وقتی پوست آن‌ها خیس باشد رنگ پوست، صورتی روشن خواهد بود. در زمان‌های دور در جنوب شرقی قاره‌ی آسیا، به این نوع فیل‌ها، فیل سفید می‌گفتند و آن را مقدس می‌شمردند.
دنباله‌ی نوشته