داستان کوتاه توانایی راستین

داستان کوتاه توانایی راستین
رامان یوگی، استاد مسلم هنر تیراندازی با کمان بود. روزی، محبوب‌ترین شاگردش را به دیدن هنرنمایی‌اش دعوت کرد. شاگردش بیش از صد بار این برنامه را دیده بود؛ اما تصمیم گرفت از دستور استادش اطاعت کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آخرین برگ

داستان کوتاه آخرین برگ
در غرب میدان «واشینگتن اسکویر» در نیویورک، محله‌یی هست که کوچه‌های باریک و پیچاپیچ آن به‌طرز عجیبی همدیگر را قطع می‌کنند و هر تازه‌واردی را گیج و سرگردان می‌سازد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ضمیر ناخودآگاه

داستان کوتاه ضمیر ناخودآگاه
ناپلئون هیل که یکی از نویسندگان به‌نام در علم موفقیت است، می‌گه: الان وقت آن رسیده که به‌صورت قانونی ضمیر ناخودآگاه خودمون رو فریب بدیم! داستان از این قراره که: آقایی بود در فرانسه و ایشون داروساز بود به‌اسم امیل کوئه.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زمستان را نمی‌بینم

داستان کوتاه زمستان را نمی‌بینم
داشتم از گرما می‌مردم. به راننده گفتم دارم از گرما می‌میرم. راننده كه پیر بود گفت: این گرما كسی رو نمی‌كشه. گفتم: جالبه‌ها، الان داریم از گرما كباب می‌شیم، شش ماه دیگه از سرما سگ لرز می‌زنیم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه راز فرار از اردوگاه مرگ کراکو

داستان کوتاه راز فرار از اردوگاه مرگ کراکو
مهاجمان محتاج دلیل نبودند. تنها دلیل‌شان این بود که او در خانواده‌ی یهودی به دنیا آمده بود. نازی‌ها به خانه‌اش ریختند و او و افراد خانواده‌اش را دستگیر کردند. آنان را مانند گله‌ی گوسفند پیش انداختند و سوار قطار کردند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اهمیت تمرکز

داستان کوتاه اهمیت تمرکز
آنتونی رابینز در مورد اهمیت تمرکز، خاطره‌ی زیبایی را بیان می‌کند که با هم آن را می‌خوانیم: من یکبار در کلاس مربوط به مسابقات اتومبیلرانی شرکت کردم. اولین اصل اساسی که در آن‌جا به من یاد دادند...
دنباله‌ی نوشته