راهنمایی بودم که در انشا نوشتم «چقدر بوی پرتقال روی بخاری حال میدهد» و معلم بعد از بیان جملهی «گه نخور» سه عدد مداد را لای انگشتانم خورد کرد که بفهمم «حال» کلمهی خوبی نیست و هر جایی کاربرد ندارد.
خانم جان میگفت قدیما زمستوناش مثل الان نبود، وقتی برف میومد چند روز پشت هم میبارید و میبارید. گاهی صبح که میشد درِ حیاط از برفی که پشتش بود باز نمیشد. خلاصه یه شب برامون مهمون اومد.
عبدالرحمن جامی آدم شوخ طبعی بوده است. روزی برای آزمایش خواهرزادهاش هاتفی، بدو میگوید که این قطعه شعر فردوسی را پاسخ گوید: درختی که تلخ است وی را سرشت - وگر برنشانی به باغ بهشت
مرد ثروتمندی ماشین آخرین مدل خود را مقابل مغازهی قصابی پارک کرد و نیم کیلو گوشت خرید. قبل از اینکه مرد ثروتمند مغازه را ترک کند، مرد دیگری با لباسهای کهنه از یک تویوتای مستهلک مدل قدیمی پیاده شد.
الان ٦ ماهه مدرک دکترا رو گرفتم با معدل ١٧ از دانشگاه تهران. بههرحال ٦ ماهه دنبال کار میگردم. روزهایی بوده که سه تا مصاحبه کاری داشتم. اتفاقا دیروز برای شغل رانندگی تاکسی باید مصاحبه میشدم.
ایرباس ۳۸۰ در حال عبور از اقیانوس اطلس بود. این هواپیما بهطور مداوم با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت در ۳۰۰۰۰ پا پرواز میکرد تا آنکه ناگهان یک جت یورو فایتر با Tempo Mach 2 ظاهر شد!!
بچه که بودم توالتمون تو زیرزمین بود. شب که دستشوییم میگرفت میترسیدم تنهایی برم، واسه همین خواهرم که ازم بزرگتر بود همرام میفرستادن. دم پلهی زیرزمین که میرسیدیم، اون میترسید برق زیرزمین رو روشن کنه.
روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زبالهها دنبال چیزی برای خوردن میگشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد. آن را برداشت و رویش دست کشید. میخواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد.
شبانگاه دزدی وارد خانهی پیرزنی شد و شروع کرد به جمع کردن اثاث خانه. پیرزن که بیدار بود صدایش کرد و گفت: ننه نشان میده شما جوان خوبی هستید و از ناچاری دزدی میکنی.
میگویند برژنف سومین دبیرکل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در اولین سفر خارجی خود به یکی از کشورهای غربی در جمع دانشگاهیان و اندیشمندان سخنرانی کرد. او سخنرانی خود را در سه بخش مطرح کرد.