داستان کوتاه کلاه‌فروش و میمون‌ها

داستان کوتاه کلاه‌فروش و میمون‌ها
روزی کلاه‌فروشی از جنگلی می‌گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. کلاه‌ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه‌ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه‌ها را برداشته‌اند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه یادته پدرت ما رو غافلگیر کرد و ازدواج کردیم

داستان کوتاه یادته پدرت ما رو غافلگیر کرد و ازدواج کردیم
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی پیدا کرد که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آن روز، روز تبلیغات بود، امروز تو رای دادی

داستان کوتاه آن روز، روز تبلیغات بود، امروز تو رای دادی
یکی از سناتورهای معروف آمریکا، درست هنگامی که از درب سنا خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد. روح او در بالا به دروازه‌های بهشت رسید و سن پیتر از او استقبال کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه راز خوشبختی در زندگی مشترک

داستان کوتاه راز خوشبختی در زندگی مشترک
روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوج‌شان را جشن گرفتند. آن‌ها در شهر مشهور شده بودند به خاطر این‌که در طول ۲۵ سال حتی کوچک‌ترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه‌های محلی هم جمع شده بودند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کلاس بدنسازی به‌خاطر یک سوال

داستان کوتاه کلاس بدنسازی به‌خاطر یک سوال
مایکل، راننده‌ی اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به‌کار کرد. در چند ایستگاه اول همه چیز طبق معمول بود و تعدادی مسافر پیاده می‌شدند و چند نفر هم سوار می‌شدند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه روز امتحان

داستان کوتاه روز امتحان
چهار تا دانشجو شب امتحان به‌جای درس خواندن به پارتی و خوش‌گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی امتحان‌شون رو نداشتند. روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه‌ای سوار کردند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه حسنک کجایی

داستان کوتاه حسنک کجایی
محمد پرنیان، شعر حسنک کجایی را در سال ۱۳۴۹ و در ۱۹ سالگی سرود. سپس چکیده‌ای از آن و به‌گونه‌ای دیگر به کتاب فارسی دوم دبستان راه یافت. در این‌جا ۴ گونه‌ی داستان حسن کجایی آورده شده است.
دنباله‌ی نوشته