فرمانروای جدیدی به شهر ملانصرالدین آمده بود و هر یک از بزرگان شهر مجبور بودند طبق آداب و رسوم آن زمان، به دیدن حاکم بروند و برایش هدیهای ببرند. ملانصرالدین این کارها را دوست نداشت.
در روزگاران گذشته آب آشامیدنی و آب کشاورزی ایران از قنات بهدست میآمد. یکی از کارهای خیر نیکوکاران هم کندن چاه آب و کندن قنات بود تا به مردم آب برسانند. روزی نیکوکاری تصمیم گرفت با کندن چند حلقه چاه، قناتی درست کند.
در زمانهای نهچندان دور، هر روستایی صاحبی داشت که به او خان میگفتند. مردم روستا مجبور بودند هر سال مقداری از گندم و جو و میوههایی را که با زحمت بهدست میآوردند، به خان بدهند. خان همهکارهی روستا بود.
حکایت شده که در گذشته خانوادهای زندگی میکردند که یک پسر داشتند. پدر و مادر این پسر، به او خیلی اهمیت میدادند و او را دوست داشتند. یکی از غذاهای مورد علاقهی این پسر نوجوان، نیمرو بود.
آوردهاند که در روزگاران قدیم، مرد تنبلی زندگی میکرد که در کارهای زندگی خود سستی میکرد و همواره کار امروز را به فردا و کار فردا را به پسفردا میانداخت. تنبلی او تا بدان پایه بود که او حتی کارهای بسیار کوچک را...
برخی همواره از آنچه که دارند ناراضی هستند و گمان میکنند که دارایی دیگران نسبت به اموال خودشان بیشتر و برتر است. آدمهای خود کمبین و حریصِ به مال دیگران، حتی مرغ همسایه را به شکل غاز تصور میکنند.
روزی روزگاری، رَمالی بود که با چرب زبانی و چاپلوسی برای افراد سادهلوح، روزگار میگذراند. روزی مرد رمال سراغ تاجر ثروتمندی رفت که خیلی به فکر مالاندوزی بود.
نادرشاه افشار پیشخدمت شوخ طبع خوشمزهای داشت که هنگام فراغت نادر از کارهای روزمره با لطایف و ظرایف خود زنگار غم و غبار خستگی و فرسودگی را از ناصیهاش میزدود.
در روزگاران قدیم تجار و مردم برای رفت و آمد در بین شهرها از حیواناتی مانند اسب و شتر استفاده میکردند. سرعت کم این چهارپایان و همچنین خستگی خود مسافران باعث میشد تا آنها مجبور باشند در بین راه توقف کرده و استراحت کنند.
هرگاه کسی از کیسهی دیگری بخشندگی کند و یا از بیتالمال عمومی گشادبازی نماید، عبارت مثلی «از کیسهی خلیفه بخشیدن» را مورد استفاده و استناد قرار داده، اصطلاحا میگویند: «از کیسهی خلیفه میبخشد.»