داستان کوتاه درخت مشکلات

داستان کوتاه درخت مشکلات
نجار، یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد. آخر هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف نوشیدنی به خانه‌اش دعوت کند. موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند، قبل از ورود، نجار چند دقیقه در سکوت جلو درختی در باغچه ایستاد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پل

داستان کوتاه پل
دو برادر با هم در مزرعه‌ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می‌کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جروبحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آن‌ها زیاد شد و از هم جدا شدند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دستان دعا کننده

داستان کوتاه دستان دعا کننده
این داستان واقعی است و به اواخر قرن ۱۵ برمی‌گردد. در یک دهکده‌ی کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده‌ای با ۱۸ فرزند زندگی می‌کردند. برای امرار معاش این خانواده‌ی بزرگ، پدر می‌بایستی ۱۸ ساعت در روز به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می‌شد تن می‌داد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه نباید همه چیز را نصف کنیم

داستان کوتاه نباید همه چیز را نصف کنیم
دو برادر با هم در مزرعه‌ی خانوادگی کار می‌کردند که یکی از آن‌ها ازدواج کرده بود و خانواده‌ی بزرگی داشت و دیگری مجرد بود. شب که می‌شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می‌کردند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه راز جعبه کفش

داستان کوتاه راز جعبه کفش
زن و شوهری بیش از ۶۰ سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آن‌ها همه چیز را به‌طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می‌کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی‌کردند مگر یک چیز.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه همه چیز از یک جفت جوراب زنانه شروع شد

داستان کوتاه همه چیز از یک جفت جوراب زنانه شروع شد
هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانواده‌ی همسرم، پایین‌تر از خانواده‌ی خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفته بود.
دنباله‌ی نوشته