روزی ناصرالدین شاه قاجار و همراهانش به باغ دوشان تپه رفتند. نهال گل سرخ قشنگی جلوی عمارت، نظر شاه را جلب کرد. فوری کاغذ و قلم برداشت و شروع به نقاشی آن گل نمود. تمام که شد، آن را به درباریان نشان داد و پرسید چطور است؟
ناصرالدین شاه به کریم شیرهای گفت: نام ابلهان عمده تهران را بنویس! کریم گفت: به شرط آنکه نام هر کسی را بنویسم عصبانی نشوی و دستور قتل مرا صادر نکنی! شاه به کریم شیرهای قول داد.
روزی صلاحالدین ایوبی فرماندهی مسلمانان در جنگهای صلیبی، بهخاطر کمبود بودجهی نظامی نزد شخص ثروتمندی رفت تا شاید بتواند پولی برای ادامهی جنگهایش بگیرد. آن تاجر مبلغ مورد نیاز فرماندهی مسلمانان را به او پرداخت کرد.
در زمان حملهی اعراب به ایران، «هرمزان» سردار ایرانی و حاکم خوزستان تسلیم نشد و به مبارزه در شهری دیگر ادامه داد. در نهایت دستگیر شد و قبل از اینکه خلیفه او را بکشد، آب برای نوشیدن درخواست کرد.
شاه عباس کبیر یک روز گفت: خدا را شکر! همهی اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیدهاند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد. سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همینطور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند.
میگویند در زمان ناصرالدین شاه، روزی امیرکبیر که از حیف و میل سفرههای خوراک درباری به تنگ آمده بود به شاه پیشنهاد کرد که برای یک روز آنچه رعیت میخورند را میل فرمایند.
بر بالای تپهای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعهای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانهای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است.
خواجه نصیرالدین طوسی در صدد بود تا بتواند رصدخانهای را ایجاد کند. او از خان مغول درخواست کمک کرد ولیکن هلاکوخان قبول نمیکرد. روزی که دوباره بحث در این موضوع درگرفت هلاکوخان به خواجه گفت: چرا باید این همه پول...
عطاملک جوینی که یکی از وزیران دربار هلاکوخان بود و کتاب تاریخ جهانگشای او معروف است، روزی گرفتار غضب پادشاه میشود. برادرش به خدمت خواجه نصیرالدین طوسی رسید و او را ازمسئله آگاه کرد.
ابن ابی الحدید معتزلی (۶۵۶ - ۵۸۶ هجری قمری)، شارح معروف نهج البلاغه است و کتابش را بهنام ابن علقمی وزیر نگاشته است. نقل است که روزی ابن ابی الحدید به اتفاق برادرش در واقعهی بغداد گرفتار شدند و میخواستند آنها را بکشند.