داستان کوتاه درس ریاضی و سیب

داستان کوتاه درس ریاضی و سیب
یک خانم معلم ریاضی به یک پسر هفت ساله ریاضی یاد می‌داد. یک روز ازش پرسید: اگر من بهت یک سیب و یک سیب و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟ پسر بعد از چند ثانیه با اطمینان گفت: ۴ تا!
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سرگذشت یک بچه تنبل

داستان کوتاه سرگذشت یک بچه تنبل
کلاس اول دبستان، شیراز بودم سال ۱۳۴۰. وسطای سال اومدیم اصفهان. یک مدرسه اسمم را نوشتند. شهرستانی بودم، لهجه‌ی غلیظ قشقایی، از شهری غریب. ما کتاب‌مان دارا انار بود. ولی اصفهان آب بابا. معضلی بود برای من، هیچی نمی‌فهمیدم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه از مداد بیاموزیم

داستان کوتاه از مداد بیاموزیم
پسرک از پدربزرگش پرسید: پدربزرگ درباره‌ی چه می‌نویسی؟ پدربزرگ پاسخ داد: درباره‌ی تو پسرم، اما مهم‌تر از آن‌چه می‌نویسم، مدادی است که با آن می‌نویسم. می‌خواهم وقتی بزرگ شدی، تو هم مثل این مداد بشوی!
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اولین پزشک ایرانی

داستان کوتاه اولین پزشک ایرانی
دکتر ابوالقاسم بختیار اولین پزشک ایرانی است که تا سن ٣٩ سالگی تحصیلات ابتدایی داشت و خدمتکار یکی از خوانین بزرگ بختیاری بود. او هر روز فرزندان خان را به مدرسه می‌برد و همان‌جا می‌ماند تا مدرسه تعطیل می‌شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه امتحان ریاضی

داستان کوتاه امتحان ریاضی
پرونده‌اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند. ناظم با رنگ قرمز و چهره‌ی برافروخته فریاد کشید: بهت گفته باشم، تو هیچی نمی‌شی، هیچی... مجتبی نگاهی به همکلاسی‌هایش انداخت، آب دهانش را قورت داد خواست چیزی بگوید...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تاثیر مداد سیاه در آینده‌ی دو کودک

داستان کوتاه تاثیر مداد سیاه در آینده‌ی دو کودک
روزی در دفتر یک وکیل نشسته بودم که با بزرگ‌ترین سارق حرفه‌ای آشنا شدم. از او پرسیدم: چگونه به این‌جا رسیدی؟ با تبسمی گفت: سببش مادرم بود. گفتم: چگونه؟ گفت: چهارم ابتدایی بودم و روزی از مدرسه بازگشتم در حالی که مداد سیاهم گم شده بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه نگاه مثبت

داستان کوتاه نگاه مثبت
چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم. سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه روز امتحان

داستان کوتاه روز امتحان
چهار تا دانشجو شب امتحان به‌جای درس خواندن به پارتی و خوش‌گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی امتحان‌شون رو نداشتند. روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه‌ای سوار کردند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تحصیل در اروپا

داستان کوتاه تحصیل در اروپا
یک زوج جوان برای ادامه‌ی تحصیل و گرفتن دکترا عازم کشوری اروپایی شدند. در آن‌جا پسر کوچک‌شان را در یک مدرسه ثبت نام کردند، تا او هم ادامه‌ی تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.
دنباله‌ی نوشته