داستان کوتاه بز اخفش

داستان کوتاه بز اخفش
کسانی که در موضوعی تصدیق بلاتصور کنند و ندانسته و درنیافته سر را به علامت تصدیق و تایید تکان دهند، این‌گونه افراد را به بز اخفش تشبیه و تمثیل می‌کنند. باید دید اخفش کیست و بز او چه مزیتی داشت که نامش بر سر زبان‌ها افتاده است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چقدر زودباور هستیم

داستان کوتاه چقدر زودباور هستیم
دانشجویى که سال آخر دانشکده‌ی خود را مى‌گذراند به‌خاطر پروژه‌اى که انجام داده بود جایزه‌ی اول را گرفت. او در پروژه‌ی خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستى مبنى بر کنترل و یا حذف ماده‌ی شیمیایى «دى‌هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کجا را نگاه می‌کنید

داستان کوتاه کجا را نگاه می‌کنید
در یک روز سرد زمستانی، مدیر مدرسه بچه‌ها را به صف کرد و گفت: «بچه‌ها، آیا موافقید یک مسابقه برگزار کنیم؟» تمام بچه‌ها با خوشحالی قبول کردند. پس از انتخاب چند شرکت‌کننده، مدیر از آن‌ها خواست که آن طرف حیاط مدرسه در یک ردیف بایستند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه من گاو هستم

داستان کوتاه من گاو هستم
در یک مدرسه‌ی راهنمایی دخترانه در منطقه‌ی محروم شهر خدمت می‌کردم و چند سالی بود که مدیر مدرسه شده بودم. قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش‌آموزان به حیاط مدرسه بروند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سقراط و دانش‌آموز مشتاق

داستان کوتاه سقراط و دانش‌آموز مشتاق
زمانی دانش‌آموز مشتاقی بود که می‌خواست به خرد و بصیرت دست یابد. به نزد خردمندترین انسان شهر، سقراط، رفت تا از او مشورت جوید. سقراط فردی کهنسال بود و درباره‌ی بسیاری مسائل آگاهی زیادی داشت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تدی و خانم تامپسون

داستان کوتاه تدی و خانم تامپسون
در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت‌هاى اولیه، مطابق معمول به دانش‌آموزان گفت که همه‌ی آن‌ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آن‌ها قائل نیست.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تست هوش برای گیلی

داستان کوتاه تست هوش برای گیلی
گیلی در یک مسابقه تست هوش در دانشگاه که جایزه‌ی یک میلیون دلاری براش تعیین شده، شرکت کرده بود. سوالات این مسابقه به شرح زیر است: ۱- جنگ ۱۰۰ ساله چند سال طول کشید؟ ۲- کلاه پانامایی در کدام کشور ساخته می‌شود؟
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تاسیس دانشگاه استنفورد

داستان کوتاه تاسیس دانشگاه استنفورد
خانمی با لباس کتان راه‌راه، و شوهرش با کت و شلوار نخ‌نما شده و خانه‌دوز! در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رئیس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فورا متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه الکساندر فلمینگ

داستان کوتاه الکساندر فلمینگ
کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند فلمینگ نام داشت. یک روز، در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده‌‌اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید.
دنباله‌ی نوشته