داستان کوتاه ابوریحان بیرونی و مرد مزدور

داستان کوتاه ابوریحان بیرونی و مرد مزدور
روزی ابوریحان درس به شاگردان می‌گفت که خون‌ریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد. شاگردان با خشم به او می‌نگریستند و در دل هزار دشنام به او می‌دادند که چرا مزاحم آموختن آن‌ها شده است.
دنباله‌ی نوشته