داستان کوتاه سه پند از زبان گنجشک

داستان کوتاه سه پند از زبان گنجشک
حکایت کرده‌اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى رنگین و لطیف، به یک درهم خرید تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت: در من فایده‌اى براى تو نیست.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه برخورد کریم خان زند با مرد چاپلوس

داستان کوتاه برخورد کریم خان زند با مرد چاپلوس
کریم خان زند هر روز صبح برای دادخواهی ستمدیدگان می‌نشست تا به شکایت مردم رسیدگی کند. روزی مرد حیله‌گری پیش او آمد. همین که به حضور او رسید چنان اشک از دیده فرو ریخت و گریه کرد که دل شهریار بر او سوخت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مردی که جهنم را خرید

داستان کوتاه مردی که جهنم را خرید
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می‌فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتی از بهشت را از آن خود می‌کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می‌برد دست به هر عملی زد، نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مسیح و یهودای شام آخر

داستان کوتاه مسیح و یهودای شام آخر
لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو شام آخر دچار مشکل بزرگی شد. او می‌بایست خیر و نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا (که از یاران عیسی بود و هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند) تصویر می‌کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه گردنبند

داستان کوتاه گردنبند
ویکتوریا دختر زیبا و باهوش پنج ساله‌ای بود. یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردنبند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش بسیار آن گردنبند را می‌خواست.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه گروه ۹۹

داستان کوتاه گروه ۹۹
پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می‌کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود. اما خود نیز علت را نمی‌دانست. روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می‌زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می‌کرد، صدای ترانه‌ای را شنید.
دنباله‌ی نوشته