داستان کوتاه عشق و مهربانی

داستان کوتاه عشق و مهربانی
«باب» مرد ثروتمندی بود که با وجود مال فراوان، بسیار نامهربان و خسیس بود. برعکس، زنش «سارا» بسیار مهربان و خوش قلب بود و همه او را دوست داشتند. سارا با خود می‌اندیشید: «خداوند این مرد را به من داده است...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پادشاه و سه فرزندش

داستان کوتاه پادشاه و سه فرزندش
پادشاهی صاحب سه پسر بود و قصد داشت از بین آن‌ها یکی را به‌عنوان جانشین خود انتخاب کند. این کار برایش بسیار سخت بود، زیرا هر سه پسر بسیار باهوش و شجاع بودند و او نمی‌توانست به درستی قضاوت کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه انتخاب‌های زندگی

داستان کوتاه انتخاب‌های زندگی
جری از آن دسته انسان‌هایی بود که رفتارش همیشه برای ما موجب شگفتی می‌شد. هر روز سرشار از روحیه از وقایع مثبت اطرافش تعریف می‌کرد، برخوردش با کارمندان محبت‌آمیز و آمیخته با احترام بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آنتونی رابینز و کمک به دیگران

داستان کوتاه آنتونی رابینز و کمک به دیگران
آنتونی رابینز ماجرایی رقت‌انگیز از دوران بچگی‌اش به‌خاطر دارد. زمانی که آنتونی کودکی بیش نبود، پدر و مادرش سخت کار می‌کردند تا بتوانند خانواده را سر پا نگهدارند. متاسفانه وضعیت مالی آن‌ها چندان رو به راه نبود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه خانه‌ای برای آسایش

داستان کوتاه خانه‌ای برای آسایش
آخه این چه خونه‌ایه. از دست این حسن. برادرم هم خونه برای من پیدا می‌کنه. یک هفته است سه چهار تا خونه رفتم، ولی هیچ‌کدام را نپسندیدم. هرکدام یه ایرادی دارند. اولی یک خونه‌ی ویلایی بود، فکر کنم دو هزار متری می‌شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بودا و زن هرزه

داستان کوتاه بودا و زن هرزه
بودا به دهی سفر کرد. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: «این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید.»
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سه پند

داستان کوتاه سه پند
بوقلمونی، گاوی بديد و بگفت: در آرزوی پروازم اما چگونه، ندانم. گاو پاسخ داد: گر ز تپاله‌ی من خوری قدرت بر بال‌هايت فتد و پرواز کنی. بوقلمون خورد و بر شاخی نشست. تيراندازی ماهر، بوقلمون بر درخت بديد.
دنباله‌ی نوشته