داستان کوتاه علف‌های هرز

داستان کوتاه علف‌های هرز

روزی شیوانا همراه شاگردانش در حال عبور از کنار مزرعه‌ای بود. صاحب مزرعه به محض مشاهده‌ی شیوانا از آن‌ها دعوت کرد تا به خانه‌ی او بروند و قدری استراحت کنند. شیوانا پذیرفت و همگی به خانه‌ی کشاورز رفتند. مرد کشاورز وقتی که از آن‌ها پذیرایی کرد گفت: متاسفانه من نمی‌توانم در هیچ یک از کلاس‌های درس شما حاضر شوم، چرا که بسیار مشغول کار هستم و این‌گونه هرگز از درس‌های زندگی نخواهم آموخت.
شیوانا پاسخ داد: دوست من، همین مزرعه‌ی تو می‌تواند برایت کلاس درس باشد. سپس به مزرعه رو کرد و ادامه داد: مثلا همین علف‌های هرز داخل مزرعه‌ی تو آموزگارت هستند.
کشاورز با تعجب گفت: آخر چطور ممکن است که این علف‌های هرز معلم باشند؟ آن‌ها جز دردسر چیزی برای ما کشاورزان ندارند. علف‌ها مواد غذایی داخل خاک را مصرف می‌کنند و باعث می‌شوند که مواد معدنی گیاهان کاشته شده کم شود، علاوه بر آن چون مزه‌ی آن‌ها تلخ است، گاوها و گوسفندها هم آن‌ها را نمی‌خورند و ما مجبوریم خودمان آن‌ها را بکنیم. حال چگونه باید از آن درس بگیرم؟
شیوانا گفت: اگر خوب فکر کنی می‌بینی که زمین هم به گیاهان مفید و هم به علف‌های هرز فرصتی برابر برای رشد داده است. یعنی اگر بذر گندم و بذر گیاه هرز بکاری به یک اندازه از زمین بهره‌مند می‌شوند و رشد می‌کنند. مانند همین قضیه در زندگی ما انسان‌ها هم وجود دارد. اگر ما در دل خود کینه و نفرت و یا حسد و بخل بکاریم، چیزی بهتر از آن به‌دست نخواهیم آورد و اگر در دلمان مهر و محبت و دوستی و صداقت باشد، خوبی درو خواهیم کرد. تا وقتی که در دل صفات بد نگه داریم نباید توقع داشته باشیم بهتر از آن را دنیا به ما هدیه بدهد. در ضمن علف هرز هر چه بیشتر بماند از منابع زمین بیشتر استفاده خواهد کرد و در این صورت گیاهان مفید نخواهند توانست خوب تغذیه و رشد کنند. پس اگر صفت بدی داریم باید در از بین بردن آن سریع عمل کنیم.
مرد کشاورز بعد از شنیدن حرف‌های شیوانا فریاد زد: پس همین‌جا کلاس درس من است!

 

نگاره: Delihayat (fotolia.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۷ مشارکت کننده