در این بخش از سایت فرتورچین، برگزیدهای از ضربالمثلهای فارسی با «حرف ا» را میخوانید.
ابابیل حیوان بیآزاری است، اما از کرمهای باغچه بپرس.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند - تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری. (سعدی)
اجارهنشین خوشنشین است.
اجاق کور بهتر از بچهی بینور.
اجل دور سرش میچرخد.
احمد نباشه یار من، الله بسازه کار من.
ادب مرد به ز دولت اوست.
ارث دست کسی سپردن.
ارزان خری، انبان خری. (معنی: انبان کیسهای بزرگ از پوست دباغی شدهی گوسفند یا بز است که در گذشته توشه و زاد سفر را در آن میگذاشتند و بر دوش میانداختند. این ضرب المثل نشان از خرید اجناس ارزان در اندازهی فراوان دارد.)
ارزن عثمانی خروس ایرانی. (معنی: این ضرب المثل زمانی بهکار میرود که کسی از کُریخوانی رقیب باک نداشته باشد و آن را با کُری قویتری پاسخ بدهد و اینگونه دو طرف با به رخ کشیدن قدرت خود بخواهند باج بگیرند. در جریان نبرد نادرشاه با عثمانیها، روزی فرستادهی دولت عثمانی با دو گونی ارزن نزد نادرشاه شرفیاب میشود و آنها را در مقابل نادرشاه بر روی زمین میگذارد و میگوید: لشکر ما این تعداد است و از جنگ با ما صرف نظر کنید. نادرشاه دستور میدهد دو خروس بیاورند و آنها را در برابر دو گونی ارزن قرار دهند. سپس خروسها شروع به خوردن ارزنها میکنند. در این هنگام نادرشاه رو به فرستادهی عثمانی میکند و میگوید: برو به سلطانت بگو که دو خروس همهی لشگریان ما را خوردند!)
اَره بده، تیشه بگیر.
اَره و اوره و شمسی کوره.
از ابروش سرکه میریزد.
از اسب افتادهایم، اما از اصل نیفتادهایم.
از اسب فرو آید و بر خر نشیند. (معنی: در روزگار قدیم خر و اسب، وسیلهی رفت و آمد بود. آنان که اسب داشتند، آدمهایی بودند که زندگی بهتری داشتند. با این حال پیش میآمد که یک نفر زندگیش بههم بخورد و به هر دلیل آنچه را که داشت از دست میداد یا میفروخت. آن وقت باید بهجای اسب سوار شدن، سوار خر میشد. پس هر کسی که از موقعیت خوب خود نزول کند و آنچه داشته را از دست بدهد، این ضرب المثل به او گفته میشود.)
از اون ماست کل عباس، چشام دید و دلم خواست.
از اونجا مونده، از اینجا رونده.
از این امامزاده کسی معجزه نمیبینه. (یا این امامزاده کور میکنه ولی شفا نمیده.)
از این حسن تا آن حسن صد گز رسن.
از این دُم بریده هر چی بگی برمیاد.
از این ستون به آن ستون فرج است. (معنی: گذشت زمان ممکن است موجب گشایش در کار شود. همچنین گاهی با تغییر موضع و موقعیت قبلی خود در زندگی، میتوان به موفقیت دست یافت. این ضرب المثل زمانی کاربرد دارد که شخص امید خود را از دست داده است و نزدیکانش وی دلگرمی میدهند و از او میخواهند که در این زمان کوتاه برای مشکلش راه حلی بیاندیشد. (داستان کوتاه از این ستون به آن ستون فرج است))
از این شاخه به آن شاخه پریدن.
از این گوش میگیره، از آن گوش در میکنه.
از آب در آمدن.
از آب کره میگیرد.
از آب گذشته است.
از آب گلآلود ماهی میگیرد (یا از آب گلآلود ماهی گرفتن). (معنی: از اوضاع آشفته بهرهبرداری و سوءاستفاده کردن. این ضرب المثل زمانی بهکار برده میشود که کسی از شرایط خراب و آشفته، نهایت استفاده را ببرد و به دنبال منفعت و سود خود باشد. ماهیگیران شیوهی خاصی برای ماهی گرفتن دارند. برخی از آنان میدانند که ماهیها در آب شفاف، دام و تور را میبییند و وارد آن نمیشوند. برای همین آب را به شیوهای گلآلود میکنند تا ماهیها راه خود را گم کرده و وارد تور آنان شوند.)
از آتشی که افروختم خودم سوختم. (معنی: این ضرب المثل را برای کسی بهکار میبرند که عواقب رفتار غلطش گریبانگیر خودش میشود. (داستان کوتاه از آتشی که افروختم خودم سوختم))
از آسمان افتادن. (معنی: این ضرب المثل، در قدیم برای افراد غاصب و زورگو بهکار میرفت، ولی امروزه بیشتر برای افراد خودپسند و مغرور بهکار میرود. وقتی کسی بسیار خودپسند باشد و با غرور با مردم عادی برخورد کند، دربارهی او می گویند: «فلانی انگار از آسمان افتاده!» یعنی طوری رفتار میکند که بر خلاف همهی مردم، از آسمان آمده است. (داستان کوتاه از آسمان افتاده))
از آسمان به زمین میبارد.
از آن نترس که های و هوی دارد، از آن بترس که سر به تو دارد.
از بام میخواند، از در میراند.
از بای بسمالله تا تای تمّت.
از بیکفنی زندهایم.
از پس هر گریه آخر خندهایست.
از پشت خنجر زدن.
از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردن.
از تنگ و تا نیفتادن.
از تنگی چشم پیل معلومم شد - آنان که غنیترند محتاجترند.
از تو حرکت، از خدا برکت.
از تو عباسی، از من رقاصی.
از چاله به چاه افتادن.
از چشم دور و از دل دورتر.
از چشمم بدی دیدم، از شما ندیدم. (داستان کوتاه از چشمم بدی دیدم، از شما ندیدم)
از حرارتش خیری ندیدیم، اما از دودش کور شدیم.
از حق تا ناحق چهار انگشت فاصله است.
از خجالت آب شدن.
از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان.
از خر افتاده، خرما پیدا کرده.
از خر شیطان پایین آمدن.
از خر میپرسی چهارشنبه کیه؟
از خرس، مویی غنیمت است.
از خودت گذشته، خدا عقلی به بچههایت بدهد.
از درد لا علاجی به خر میگه خانمباجی.
از دماغ فیل افتاده. (یا از دماغ فیل افتادن) (معنی: آدم خودخواه، متکبر و مغرور. این ضرب المثل دربارهی آدمهای از خودراضی به کار میرود که به دیگران فخر میفروشند. (داستان کوتاه از دماغ فیل افتاده))
از دندهی چپ بلند شدن.
از دور داد میزنه.
از دور دل را میبرد، از جلو زَهره را.
از سکه افتادن.
از سوراخ سوزن تو میره، از دروازه تو نمیره.
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه.
از شیر مرغ تا جان آدمیزاد.
از طلا گشتن پشیمان گشتهایم - مرحمت فرموده ما را مس کنید.
از عرش تا فرش.
از کاه کوه نساز.
از کلهی سحر تا بوق سگ. (معنی: بوق سگ از اصطلاحهای بازاریست و دربارهی افرادی بهکار میرود که تا دیر وقت مشغول انجام کار هستند. (داستان کوتاه بوق سگ))
از کور پامنار تا کل پاچنار.
از کوره در رفتن.
از کوزه همان برون تراود که در اوست. (مصرع نخست: گر دایره کوزه ز گوهر سازند.)
از کیسهی خلیفه بخشیدن. (یا دستش در کیسهی خلیفه است.) (معنی: از دارایی دیگران بخشیدن. مال یا چیزِ نداشته را بخشیدن. از داراییهای خودش خرج نمیکند و از ثروت دیگران به بخشش مشغول است. زمانی که کسی از دارایی دیگران و نه از دارایی خودش میبخشد این ضرب المثل بهکار برده میشود. (داستان کوتاه از کیسهی خلیفه بخشیدن))
از گدا چه یک نان بگیرند و چه بدهند.
از گوشتش نمیخورم، از آبش به من بدهید. (معنی: این ضرب المثل دربارهی کسی کاربرد دارد که رعایت مال حرام و حلال را نکند، اما تظاهر به درستی کند و در واقع با دست پس زند و با پا پیش بکشد. (داستان کوتاه از گوشتش نمیخورم، از آبش به من بدهید))
از گیر دزد درآمده، گیر رمال افتاد.
از ما به خیر و از شما به سلامت.
از ما گفتن از شما شنیدن.
از ماست که بر ماست. (معنی: رخدادها و حوادث زندگی هر کس، نتیجهی عملکرد خود آن شخص است و مقصر دانستن و سرزنش کردن دیگران بهخاطر آنها کاری اشتباه است. (داستان کوتاه از ماست که بر ماست))
از مال پس است و از جان عاصی.
از مردی تا نامردی یک قدم است.
از مسگری هم فقط پشت جنبوندنش برای ما مونده.
از من بدر، به جوال کاه.
از منبر پایین نیامدن.
از نخورده بگیر، بده به خورده.
از نو کیسه قرض مکن، قرض کردی خرج نکن.
از نیش عقرب به مار غاشیه پناه بردن.
از هر چه بدم میاد، سرم میاد.
از هر چه بگذری، سخن دوست خوشتر است.
از هر دستی که بدهی، از همان دست پس میگیری.
از هر طرف باد بیاید بادش میدهد.
از هول حلیم در دیگ افتادن.
اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر - رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود. (میرزا حبیب روحی)
اسب ترکمنی است، هم از توبره میخوره هم از آخور.
اسبِ دونده، جو خود را زیاد میکند.
اسب را گم کرده، پی نعلش میگردد.
اسب لاغر میان به کار آید - روز میدان نه گاو پرواری. (سعدی)
اسب و خر را که یک جا ببندند، اگر همبو نشوند همخو میشوند.
اسباب خونه به صاحب خونه میره.
اسبها را نعل میکردند، کک هم پایش را بلند کرد.
استاد علم، این رنگ به علم نبود. (یا اوسا علم، این یکی رو بکش قلم.)
استاد؛ شاگردان از تو نمیترسند. گفت: من هم از شاگردها نمیترسم.
استخری که آب ندارد، این همه قورباغه میخواهد چه کار؟
استخوان خرد کردن.
استخوان لای زخم گذاشتن. (معنی: مسئلهای را کاملا حل نکردن، ولی آن را حل شده اعلام کردن. بلاتکلیف گذاشتن و کاری را کش دادن. همچنین زمانی که کسی کوشش کند جلوی پیشرفت کسی را بگیرد و یا با مشکلتراشی روند پیشرفت او را کُند کند، این ضرب المثل بهکار گرفته میشود. (داستان کوتاه استخوان لای زخم گذاشتن))
اسمش را بگو تا من صدایش کنم.
اشک تمساح ریختن. (معنی: هرگاه کسی به دروغ و بهمنظور دستیابی به هدف خاصی وانمود به گریه کند، میگویند اشک تمساح میریزد. (داستان کوتاه اشک تمساح ریختن))
اشک کباب موجب طغیان آتش است.
اشکش توی آستینش است.
اشکش دم مشکش است.
اصل کار بر و روست، کچلی زیر موست.
افادهها طبق طبق، سگها به دورش وَق و وَق.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی - هرگز نخورد آب زمینی که بلند است. (پوریای ولی)
افسار پاره کردن.
افسار شتر بر دم خر بستن. (معنی: این ضرب المثل اشاره به سپردن کار به افراد نالایق دارد و اینکه افرادی نالایق بدون داشتن تخصص، تحصیلات، تجربه، شایستگی و شرایط، صاحب پست و مقامی شوند. هر کاری، بسته به بزرگی یا کوچکی، ساده و معمولی یا پیچیده و فنی، باید به اهلش سپرده شود. تجربه ثابت کرده است که هر کاری را باید به اهلش سپرد، تا از عهدهی آن برآید.)
افسرده دل افسرده کند انجمنی را. (مصرع نخست: در محفل خود راه مده هم چو منی را.) (قائم مقام فراهانی) (معنی: این ضرب المثل در نفی افسردگی بهکار میرود و زمانی کاربرد دارد که بخواهند بگویند اگر حال حتی یک نفر در جمعی خوب نباشد، حال همهی آن جمع بد میشود.)
اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد.
اگر باباش را ندیده بود، ادعای پادشاهی میکرد.
اگر بار گران بودیم و رفتیم.
اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه میبینمت به چشم آن وختی.
اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره. (معنی: این ضرب المثل دربارهی کسانی بهكار میرود كه میدانند این كار برای صاحبكار سودی ندارد، ولی برای خودشان دستمزد دارد. هرگاه کسی در انجام کاری که برایش سود دارد، بهانهتراشی کند، میگویند چرا این کار را نمیکنی؟ اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره. (داستان کوتاه اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره))
اگر برکهای پر کنند از گلاب - سگی در وی افتد کند منجلاب. (سعدی)
اگر بشود، چه شود. (معنی: این ضرب المثل دربارهی آدمهای خوشبینی بهکار میرود که گاه خودشان میدانند کاری که در حال انجام آن هستند بیفایده است، ولی باز هم بر انجام آن پافشاری میکنند. (داستان کوتاه اگر بشود، چه شود))
اگر بگوید ماست سفید است، من میگویم سیاه است.
اگر بیلزنی، باغچهی خودت را بیل بزن.
اگر پیش خردمندان خامشی ادبست، به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی.
اگر پیش همه شرمندهام، پیش دزد رو سفیدم. (معنی: هنگامی که فرد بیگناهی به انجام عمل خلافی متهم میشود و به هیچ شکل نمیتواند بیگناهی خود را ثابت کند، این ضرب المثل را بهکار گرفته و میگوید: اگر پیش همه شرمندهام، پیش دزد رو سفیدم. (داستان کوتاه اگر پیش همه شرمندهام، پیش دزد رو سفیدم))
اگر تو مرا عاق کنی، من هم تو را عوق میکنم.
اگر جراحی، پیزی خودت و جا بنداز.
اگر چاه آب ندارد، برای مقنی نان دارد.
اگر حسود نباشد دنیا گلستان است.
اگر خالهام ریش داشت، آقا داییم بود.
اگر خدا بخواهد، از نر هم میدهد.
اگر خر نیاید به نزدیک بار - تو بار گران را به نزد خر آر. (فردوسی)
اگر خوراک آسیا را نرسانی، سنگها همدیگر را میسایند.
اگر خیر داشت، اسمش و میگذاشتند خیرالله.
اگر دانی که نان دادن ثواب است - تو خود میخور که بغدادت خراب است. (معنی: این ضرب المثل دربارهی کسی بهکار میرود که وعده میدهد، ولی توانایی انجامش را ندارد. اصطلاح «بغدادت خراب است» امروزه چندان کاربردی ندارد، ولی در گذشتهی نه چندان دور کنایه از گرسنگی بود و هر کس از شدت ناتوانی و گرسنگی فکرش خوب کار نمیکرد، دوستان به شوخی میگفتند: «بغدادش خراب است» که کنایه از خالی بودن شکم و معده داشت. شهر بغداد در درازای حکومت ۵۲۵ سالهی خلفای عباسی یکی از زیباترین و باشکوهترین پایتختهای سرزمینهای اسلامی بود. ولی در سال ۶۵۶ هجری قمری هولاکوخان نوهی چنگیزخان به این شهر حمله کرد و بنا بر روایات ۸۰۰ هزار نفر از مردم این شهر را از دم تیغ گذراند. در اثر این رویداد، بغداد نه تنها از رونق افتاد، بلکه تا مدتها در این شهر چیزی جز قحطی و گرسنگی وجود نداشت. این وضع تا حدی ادامه یافت که بر خلاف دوران کامرانی، شهر بغداد به بدبختی شهرهی آفاق شد و هر کس گرسنهای هر کجا میدید میگفت: بغدادش خراب است.)
اگر دعای بچهها اثر داشت، یک معلم زنده نمیموند.
اگر دعوت گرگ را قبول کردی، سگ را هم همراه خود ببر.
اگر را کاشتند سبز نشد.
اگر رَستم از دست این تیر زن، من و کنج ویرانهی پیرزن. (معنی: هر کس بخواهد بگوید که وضع گذشتهاش با تمام مشکلات بهتر از وضعیت حالش است، این ضرب المثل را بهکار میبرد. (داستان کوتاه اگر رستم از دست این تیر زن، من و کنج ویرانهی پیرزن))
اگر زاغی کنی، زیقی کنی، میخورمت.
اگر زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون کنگر فروشی.
اگر عسل نمیدهی، باری نیش مزن.
اگر علی ساربان است، میداند شتر را کجا بخواباند.
اگر فلانی بگه الان روزه، من میگم شبه.
اگر قاطر کسی را رم ندهی، کسی با تو کاری ندارد. (معنی: اگر مزاحمتی برای کسی فراهم نکنی، کسی هم مزاحم تو نخواهد شد. کاربرد این ضرب المثل برای زمانیست که بخواهند کسی را از فرجام ظلم و ستم به دیگران بترسانند. (داستان کوتاه اگر قاطر کسی را رم ندهی، کسی با تو کاری ندارد))
اگر کلاغ جراح بود، ماتحت خودش و بخیه میزد.
اگر کلید دری را نداری قفلش نکن، اگر کسی را دوست نداری خردش نکن، اگر دست کسی را گرفتی رهایش نکن.
اگر لب بترکاند.
اگر مردی، سر این دسته هونگ (هاون) و بشکن.
اگر مهمان یک نفر باشد، صاحبخانه برایش گاو میکشد.
اگر نخوردیم نان گندم، دیدیم دست مردم.
اگه نیزنی چرا بابات از حصبه مرد؟
اگر هست مرد از هنر بهرهور - هنر خود بگوید، نه صاحب هنر. (سعدی)
اگر همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار (زمین و) بمیر.
اگه هوسه، یک دفعه بَسه.
اگر پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش به آسمان میرسید.
امامزاده است و همین یک قندیل.
امامزادهای که با هم ساختیم. (معنی: هرگاه دو یا چند نفر در انجام کاری با یکدیگر تبانی کنند، ولی هنگام بهرهبرداری، یکی از آنان نادانی کند و در مقام آن برآید که همان نقشه و تبانی را نسبت به دوست یا دوستان همپیمانش اعمال نماید، این ضرب المثل بهکار گرفته میشود، تا دوست و شریک نیت بر باطل نکند و حرمت پیمان و وفای به آن را نگاه دارد. (داستان کوتاه امامزادهای که با هم ساختیم))
امان از خانهداری، یکی میخری دو تا نداری.
امان از دوغ لیلی، ماستش کم بود آبش خیلی.
امروز توانی و ندانی، فردا که بدانی نتوانی.
امروز نقد، فردا نسیه.
امیدواری یعنی پیروزی.
انتظار بدتر از مرگ است.
انداختن و در رفتن.
اندازه نگهدار که اندازه نکوست. (معنی: رعایت اعتدال و میانهروی در هر کاری. نه زیادهروی کنیم نه کمکاری. بلکه در هر کاری اعتدال و میانهروی را حفظ کنیم. انسانی که در کارهایش افراط و تفریط نمیکند، هیچگاه افسوس نمیخورد. (داستان کوتاه اندازه نگهدار که اندازه نکوست))
اندک اندک خیلی شود؛ قطره قطره سیلی.
اندکدان بسیارگوست.
انسان جایز الخطاست.
انشاءالله گربه است. (معنی: در قدیم حمام رفتن و به قولی رفع نجاست کردن به این سادگی نبود و آداب خاص خودش را داشت. آدمهای متدین صبحهای زود به حمام میرفتند و پس از آن برای ادای فرایض، به مسجد میرفتند. یک روز مردی به حمام میرود. کار نظافت و طهارت که به پایان رسید، از مسجد که بیرون آمد، سگی به درون آبی جست و سرتاپای مرد را نجس کرد. مرد خواست از تاریکی شب استفاده کند و برای خودش بهانهای برای دوباره حمام نرفتن جور کند. برای همین گفت: «انشاءالله گربه است.» این ضرب المثل زمانی بهکار برده میشود که کسی با علم به درستی چیزی، به دلیل منفعت شخصی، خودش را به نادانی بزند.)
انگار کمر (شاخ) غول را شکسته.
انگار ماست تو دهنشه.
انگشت انگشت مبر، تا خیک خیک نریزی. (معنی: زمانی که شخصی با مال حرام در صدد جمع کردن مال و اموال است، برای متوجه کردن او به نتیجهی کارش این ضربالمثل را بهکار میبرند. (داستان کوتاه انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی))
انگشت به دهان ماندن.
انگشت در سوراخ زنبور کردن. (یا انگشت در لانهی زنبور کردن یا چوب به لانهی زنبور کردن). (معنی: کارهای خطرناک انجام دادن. به استقبال خطر رفتن. برای خود تولید زحمت و درد سر کردن. ابلهانه خود را به خطر انداختن. با جمعی قویتر از خود به مبارزه برخاستن.)
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس - تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت. (ناصرخسرو)
انگشتنما شدن.
انگل شدن.
انگور خوب، نصیب شغال میشود.
اول اندیشه، وانگهی گفتار.
اول این و که زاییدی بزرگ کن.
اول بچش، بعد بگو بینمکه.
اول برادریت و ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث کن.
اول بقالی و ماست ترش فروشی.
اول پیاله و بدمستی.
اول جلو خونهی خودت و جارو کن بعد خونهی همسایه.
اول چاه را بکن، بعد منار را بدزد. (یا چاه نکنده منار را میدزدد) (معنی: ضرب المثل اول چاه را بکن بعد مناره را بدزد در مورد افرادی گفته میشود که قبل از مقدمات کار شروع به کار میکنند. (داستان کوتاه اول چاه را بکن بعد مناره را بدزد))
اولاد، بادام است؛ اولادِ اولاد، مغز بادام.
اهل بخیه. (معنی: اهل بخیه در لغت به معنای کسی است که حرفهی دوزندگی دارد و یا گاهی به معنای سازشکار و رازدار هم بهکار میرود. اهل بخیه در فرهنگ عامه نیز، کنایه از برخی کارهای خلاف است. بهعنوان مثال، زمانی که فردی بخواهد با زبان رمز، هم منقل و هم محفل خود را به دیگری معرفی کند، میگوید: «فلانی هم اهل بخیه است» که نوعی طنز و طعنه نیز بهشمار میرود. در واقع این اصطلاح برای آدمهای معتاد بهکار برده میشود و ریشهای مبتنی بر یک شوخی خیابانی دارد. وقتی کسی اعتیاد دارد، میگویند عملی است و عمل دارد. از سویی، کسی که بهعنوان پزشک عمل جراحی انجام میدهد، باید بخیه بزند. برای همین با جمع کردن این دو، میگویند معتاد اهل بخیه است. (داستان کوتاه اهل بخیه))
ای آقای کمر باریک، کوچه روشن کن و خانه تاریک.
ای گرفتار پایبند عیال - دیگر آسودگی مبند خیال. (سعدی)
ایراد بنی اسرائیلی. (معنی: ایرادهای بیجا و بهانه جویانه گرفتن. این ضرب المثل زمانی بهکار برده میشود که کسی برای توجیه کارهای خود بهانههای بیمنطق بیاورد. (داستان کوتاه ایراد بنی اسرائیلی))
این آشی است که خودم برای خودم پختم.
این تو بمیری، از آن تو بمیریها نیست.
این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه.
این خر نشد خر دیگه، پالون میدوزم رنگ دیگه.
این خط این نشون.
این خمیر خیلی آب میبره.
این دغل دوستان که میبینی - مگسانند گرد شیرینی. (سعدی)
این رشته سر دراز دارد.
این شتر را جای دیگری بخوابان. (معنی: این ضرب المثل دربارهی افرادی بهکار گرفته میشود كه میخواهند رفتار غلطی را از خود دور كنند و عواقب آن كار را به گردن دیگری بیندازند. در واقع این ضرب المثل این نکته را یادآوری میکند که هر کسی باید مسئولیت کار خود را بپذیرد و آن را به گردن دیگری نیندازد. (داستان کوتاه این شتر را جای دیگری بخوابان))
این قافله تا به حشر لنگ است.
این قبایی است که برای تو دوخته شده.
این کلاه برای سرت گشاده (یا این لقمه برای دهنت بزرگه).
این گوی و این میدان.
این نیز بگذرد.
این هفت صنار، غیر از اون چارده شاهی است.
این همه چریدی، کو دنبهات؟
این همه خر هست و ما پیاده میریم.
این یک تومان را بگیر جواب بده.
اینجا پشه را در هوا نعل میکنند. (معنی: چون کارَت به این مقام افتاد، حساب کار خود را داشته باش، که اینجا کار سخت و راه دشوار است. این ضرب المثل به جامعهای آشفته و نامتعادل اشاره دارد که در آن، انسانیت و اخلاق حاکم نباشد و هر چیز در جای خود قرار نداشته باشد. در نتیجه نیرنگ و دغل و زور و فشار حاکم باشد و در این چنین جامعهای کاری از کسی ساخته نیست و از نیکاندیشان نیز کاری برنمیآید؛ چرا که فساد، تباهی و خودخواهی آن جامعه را فرا گرفته است.)
اینجا کاشان نیست که کپه با فعله باشد.
اینکه برای من آوردی، ببر برای خالهات.
گردآوری: فرتورچین