روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده است. مختارالسلطنه دستور داد که کسی حق ندارد ماست را گران بفروشد. چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر با قیافهی ناشناخته به یکی از دکانهای لبنیاتفروشی رفت و مقداری ماست خواست.
ماستفروش که او را نشناخته بود پرسید: چه جور ماستی میخواهی؟ ماست معمولی یا ماست مختارالسلطنه!
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو ماست پرسید.
ماستفروش گفت: ماست معمولی همان است که از شیر میگیرند و بدون آب است و با قیمت دلخواه. اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان میبینید و یک ثلث ماست و باقی آب است و به نرخ مختارالسلطنه میفروشیم و بدان نیز لقب دادیم. حال کدام را میخواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماستفروش را جلوی دکانش بهطور وارونه آویزان کرده و بند تنبانش را محکم بستند. سپس طغار دوغ را از بالا در دو لنگه شلوارش سرازیر کردند و شلوارش را از بالا به مچ پاهایش بستند.
سپس به او گفت: آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از شلوارت خارج شود که دیگر جرات نکنی ماست داخل آب بکنی!
چون سایر لبنیاتفروشها از این ماجرا با خبر شدند، همه ماستها را کیسه کردند.
داستان کوتاه ماستها را کیسه کردن
۵
از ۵
۱۳ مشارکت کننده