نام‌نامه: نام‌های دخترانه - حرف ش

نام‌نامه: نام‌های دخترانه - حرف ش

در این بخش از سایت فرتورچین، برگزیده‌ای از بهترین و زیباترین نام‌های دخترانه با «حرف ش» گردآوری شده است.
نام - زبان - لاتین‌نویسی - معنی
شاپَرَک - فارسی - šāparak - گونه‌ای پروانه‌ی بزرگ که بیشتر شب پرواز می‌کند.
شاخه‌نَبات - فارسی، عربی - šāxenabāt - خوشه‌ی نبات، در میان مردم نام معشوقه‌ی حافظ است.
شاداب - فارسی - šādāb - با طراوت، تازه، مسرور
شادان - فارسی - šādān - شاد، مسرور، با حال شاد، شادمانه
شادانه - فارسی - šādāne - شاهدانه، شهدانه
شادبَهر - فارسی - šādbahr - آن‌که از شادی بهره دارد، خوشحال
شادپَری - فارسی - šādpari - پری شاد، زیباروی با نشاط
شادرو - فارسی - šādru - شادرخ، خوشرو
شادروز - فارسی - šādruz - نیکروز، خوشبخت
شادفَر - فارسی - šādfar - آن‌که دارای شکوه و شادی است.
شادَک - فارسی - šādak - شادمانی کوچک، نام مستعار سمک در داستان سمک عیار
شادکامه - فارسی - šādkāme - کامروا، خوشحال، شادمان
شادگون - فارسی - šādgun - شاد و خوشحال
شادلین - فارسی - šādlin - شاد + لین (نرمی و ملایمت)، شادروی نرمخو، آرام و خوش‌چهره
شادمانه - فارسی - šādmāne - خشنود، شاد
شادِن - عربی - šāden - بچه آهو، بچه آهویی که کمی بزرگ شده و بی‌نیاز از مادر است.
شادناز - فارسی - šādnāz - شاد (خوشحال) + مهر (محبت یا خورشید)، دارای کرشمه‌ی شادمانه
شادنوش - فارسی - šādnuš - نوشنده‌ی شادی، شادی جاودانه
شادی - فارسی - šādi - خوشحال، شادمانی، سرور
شادیانه - فارسی - šādyāne - از روی شادی، بر پایه‌ی شادی، آهنگ و نوای شادی‌آور
شادیه - فارسی - šādiye - شادی + ه (پسوند نسبت)، منسوب به شادی
شارَک - فارسی - šārak - سار (پرنده)
شارمین - سانسکریت - šārmin - خجسته، فرخنده
شامیرام - آشوری - šāmirām - نامش بلند باد
شانا - کردی - šānā - باد ملایم
شانلی - ترکی - šānli - افتخارآمیز، مشهور
شاه‌آفَرید - فارسی - šāhāfarid - آفریده‌ی شاه، شاه‌دخت، نام دختر فیروز پسر یزدگرد پادشاه ساسانی
شاه‌بانو - فارسی - šāhbānu - ملکه، شهبانو، نام دختر فخرالدوله دیلمی
شاه‌پَرک - فارسی - šāhparak - شاپرک، پری، عنبر
شاه‌پَرَند - فارسی - šāhparand - نام نوه‌ی یزدگرد پادشاه ساسانی
شاه‌پَری - فارسی - šāhpari - شاه پری‌ها، عنبر
شاه‌پَسَند - فارسی - šāhpasand - گیاهی کاشتنی و زینتی که گل‌های رنگارنگ چتری دارد.
شاه‌خاتون - فارسی - šāhxātun - بانوی پادشاه، نام دختر قدرخان پادشاه ترکستان در زمان پادشاهی غزنوی
شاه‌دانه - فارسی - šāhdāne - نام گیاهی است که از دانه‌ی آن روغن می‌گیرند.
شاه‌دُخت - فارسی - šāhdoxt - شاه دختر، دختر شاه
شاهِده - عربی - šāhede - منسوب به شاهد، زیبارو، محبوب و معشوق
شاه‌فَرَند - فارسی - šāhfarand - شاه آفرید، نام دختر فیروز پسر یزدگرد
شاه‌فَرید - فارسی - šāhfarid - شاه آفرید، نام دختر فیروز پسر یزدگرد
شاه‌ناز - فارسی - šāhnāz - نام یکی از لحن‌های کهن موسیقی ایرانی
شایا - فارسی - šāyā - شایان، شایسته
شایان‌دُخت - فارسی - šāyāndoxt - دختر شایسته
شایِسته - فارسی - šāyeste - سزاوار، لایق و درخور
شایلی - ترکی - šāyli - بی‌همتا
شایلین - ترکی - šāylin - بی‌همتا، مزرعه‌ی عشق
شاینا - فارسی - šāynā - شاهدانه
شَب‌آرا - فارسی - šabārā - آراینده‌ی شب
شَب‌اَفروز - فارسی - šabafruz - ماه، زیباروی، درخشنده
شَباهَنگ - فارسی - šabāhang - مرغ سحر، بلبل، ستاره‌ای که پیش از صبح طلوع می‌کند، ستاره‌ی سهیل
شَب‌بو - فارسی - šabbu - گلی خوش‌بو و زینتی در رنگ‌های متفاوت
شَب‌ناز - فارسی - šabnāz - زیبایی شب، ناز شب
شَبنَم - فارسی - šabnam - قطره‌ای که شب روی برگ گل و گیاه می‌نشیند، ژاله
شَراره - عربی - šarāre - شرار، پاره‌ای از آتش که به هوا می‌پرد، جرقه، اخگر، درخشش، روشنی
شِرافَت - عربی - še(a)rāfat - بزرگ‌منشی، ارزشمندی، بزرگواری
شَرَف - عربی - šaraf - حرمت و اعتباری که از رعایت کردن ارزش‌های اخلاقی بوجود می‌آید.
شَرَف‌النِسا - عربی - šarafonnesā - موجب آبرو، حرمت و اعتبار زنان
شَرمین - فارسی - šarmin - با شرم، با حیا، محجوب
شَرمینه - فارسی - šarmine - شرم + اینه (پسوند نسبت)، شرمین
شَروانه - فارسی - šarvāne - نام دایه‌ی مه‌پری در داستان سمک عیار
شَریفه - عربی - šarife - مؤنث شریف، ارزشمند، عالی، سید، ارجمند
شُعله - عربی - šoele - زبانه و درخشش آتش، فروغ، روشنی
شَفیعه - عربی - šafiee - مؤنث شفیع، شفاعت‌کننده
شَفیقه - عربی - šafiqe - مؤنث شفیق، مهربان
شَقایِق - عربی - šaqāyeq - گلی سرخ‌رنگ با چهار گلبرگ که در قاعده‌ی گلبرگ‌هایش لکه‌ی سیاهی است.
شِکَر - سانسکریت - šekar - ماده‌ی بلوری شیرین و سفیدرنگ، زیبارو، نام معشوقه‌ی اصفهانی خسرو پرویز پادشاه ساسانی در منظومه‌ی خسرو و شیرین
شُکرانه - عربی، فارسی - šokrāne - شکر (عربی) + انه (فارسی)، شکرگزاری
شِکَربانو - سانسکریت، فارسی - šekarbānu - شکر (سانسکریت) + بانو (فارسی)، بانوی شیرین و زیبا
شِکَردُخت - سانسکریت، فارسی - šekardoxt - شکر (سانسکریت) + دخت (فارسی)، دختر شیرین و خوش‌رو
شِکَرناز - سانسکریت، فارسی - šekarnāz - شکر (سانسکریت) + ناز (فارسی)، دارای ناز و غمزه‌ی دلپذیر
شِکَرین - سانسکریت، فارسی - šekarin - شکر (سانسکریت) + ین (فارسی)، هر چیز شیرین، منسوب به شکر
شِکُفته - فارسی - šekofte - باز شده، شاداب، تازه، خندان
شِکوفا - فارسی - šo(e)kufā - شکفته شده، غنچه‌ای که باز شده است، رشد یافته، پیشرفته
شِکوفه - فارسی - šo(e)kufe - هر یک از گل‌های درختان میوه که بیشتر در فصل بهار می‌شکفند.
شُکوه - فارسی - šokuh - شان، حشمت، بزرگی، هیبت، وقار
شُکوهه - فارسی - šokuhe - جمال، زیبایی
شَکیبا - فارسی - šakibā - صبور و بردبار
شَکیبه - فارسی - šakibe - مؤنث شکیب، بردبار و صبور
شَکیلا - عربی، فارسی - šakilā - شکیل (عربی) + ا (پسوند نسبت فارسی)، منسوب به شکیل، دارای چهره‌ای زیبا
شَلاله - ترکی - šalāle - آبشار، فواره
شَلاله - عربی - šalāle - آبشار، (در منابع عربی) شلال
شَلیر - کردی - šalir - شلیل، میوه‌ای خوش‌بو، گوارا و آب‌دار شبیه شفت‌آلو و هلو
شَمامه - عربی - šam(m)āme - رایحه و بوی خوش، شخص یا چیز دوست داشتنی و خوشایند
شَمایِل - عربی - šamāyel - ظاهر کسی یا چیزی، خوبی‌ها و خصلت‌های نیکو و پسندیده، شکل و صورت
شَمسا - عربی، فارسی - šamsā - شمس (عربی) + ا (فارسی)، منسوب به خورشید
شَمس‌المُلوک -عربی - šamsolmoluk - خورشید شاهان، نام یکی از پادشاهان ایلک خانی ترکستان
شَمس‌جَهان - عربی، فارسی - šams(e)jahān - خورشید جهان، آفتاب گیتی، زیبارو
شَمسه - عربی، فارسی - šamse - نقش زینتی به شکل خورشید که در تذهیب و... به‌کار می‌رود، خورشید
شَمسی - عربی، فارسی - šamsi - شمس (عربی، خورشید) + ی (نسبت فارسی)، منسوب به خورشید
شِمشاد - فارسی - šemšād - درختی همیشه سبز، شخص خوش قد و قامت
شَمه - عربی - še(a)mme - بوی خوش
شَمیرا - فارسی - šamirā - نام عمه‌ی شیرین در منظومه‌ی خسرو و شیرین
شَمیسا - اوستایی، پهلوی - šamisā - شمسا، خورشید، نور و روشنایی در زند و پازند
شَمیسه - عربی - šamise - آفتاب کوچک
شَمیلا - ارمنی - šamilā - بانوی بزرگ
شُمیلا - عربی، فارسی - šomilā - شمیل (عربی) + ا (فارسی)، منسوب به شمیل، نسیم و باد شمال
شَمیم - عربی - šamim - بوی خوش
شَمیمه - عربی - šamime - بوی خوش
شَمین - عربی، فارسی - šamin - شم (بو، رایحه، عربی) + ین (پسوند نسبت فارسی)، خوش‌بو
شَنبَلید - فارسی - šanbalid - نام گلی است، از شخصیت‌های شاهنامه، نام کوچک‌ترین دختر برزین، یکی از همسران بهرام گور پادشاه ساسانی
شوراَنگیز - فارسی - šurangiz - هیجان‌انگیز، ایجادکننده‌ی هیجان
شوشان - ارمنی - šušān - گل سوسن
شوق‌اَنگیز - فارسی - šoqangiz - شوق (عربی) + انگیز (فارسی)، آن‌چه سبب شوق می‌شود، اشتیاق‌آور
شوکا - فارسی - šukā - گونه‌ای گوزن بومی اروپا و آسیا، در گویش مازندران آهو
شوکَت - عربی - šo(w)kat - جاه و جلال، عظمت و بزرگی
شَهبانو - فارسی - šahbānu - شاه‌بانو، ملکه، همسر شاه
شَهپَر - فارسی - šahpar - شاه‌پر، هر یک از پرهای اصلی بال پرندگان، بال بزرگ، شهبال
شَهد - عربی - šahd - عصاره‌ی میوه که بر اثر جوشیدن غلیظ شده است، عسل، هر چیز دلپذیر و مطبوع
شَهدُخت - فارسی - šahdoxt - شاه‌دخت، دختر شاه، عالی قدر و ارزشمند
شَهرآرا - فارسی - šahrārā - آراینده‌ی شهر، کسی که زیباییش شهره‌ی شهر است.
شَهرآزاد - فارسی - šahrāzād - آزاده‌ی دیار، نام همای دختر بهمن بن اسفندیار
شَهربانو - فارسی - šahrbānu - ملکه، بانوی شهر، نام یکی از دختران یزدگرد پادشاه ساسانی و همسر امام حسین و مادر امام سجاد
شَهرزاد - فارسی - šahrzād - زاده‌ی شهر، نام دختری زیبا که داستان‌های هزار و یک شب از زبان او گفته شده است.
شَهرناز - فارسی - šahrnāz - از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر جمشید پادشاه پیشدادی و مادر سلم و تور فرزندان فریدون پادشاه پیشدادی
شَهرو - فارسی - šahru - حکومت‌کننده، سلطنت‌کننده، نام زنی زیبا در منظومه‌ی ویس و رامین، از شخصیت‌های شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره‌کننده‌ی ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی
شَهرویه - فارسی - šahruye - شهربانو، ملکه، نام دختر خسرو پرویز پادشاه ساسانی
شُهره - عربی - šohre - مشهور، نامدار و نامور
شَهزاد - فارسی - šahzād - شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه
شَه‌گُل - فارسی - šahgol - شاه‌گل، بهترین گل، گل شاهانه
شَهلا - عربی - šahlā - دارای رنگ چشمی به رنگ سیاه چون رنگ چشم میش، رنگ میشی، زیبا و فریبنده (چشم)، گونه‌ای نرگس که حلقه‌ی میان آن سرخ یا بنفش است.
شَهناز - فارسی - šahnāz - موجب فخر و نازش شاه، نام یکی از گوشه‌های موسیقی ایرانی، نام خواهر جمشید پادشاه پیشدادی
شَهنَواز - فارسی - šahnavāz - مورد نوازش شاه قرار گرفته
شَهیره - عربی - šahire - بانوی مشهور، دختر نامدار
شَهین - فارسی - šahin - شه (شاه) + ین (پسوند نسبت)، منسوب به شاه، دارای ارزش و جایگاه شاهانه
شَهین‌دُخت - فارسی - šahindoxt - دختر شاهزاده، دختر بلند مرتبه و عالی مقام
شیبا - فارسی - šibā - شیوا، آشفته، پریشان
شِیدا - آرامی - šeydā - عاشق، شیفته، دلداده
شیدُخت - فارسی - šidoxt - دختر خورشید
شیدرُخ - فارسی - šidrox - خورشید رخ، زیبارو، بانویی که چهره‌اش چون خوشید درخشان است.
شیده - فارسی - šide - روشنایی، نور، خورشید
شیرات - آشوری - širāt - آواز، ترانه
شیرین - فارسی - širin - مطبوع، دلنشین، زیبا، عزیز، گرامی، از شخصیت‌های شاهنامه، نام همسر خسرو پرویز پادشاه ساسانی
شیرین‌بانو - فارسی - širinbānu - بانوی زیبا و دلنشین
شیرین‌دُخت - فارسی - širindoxt - دختر زیبا، دختر شیرین
شیفته - فارسی - šifte - عاشق، مجنون، دیوانه، مجذوب
شیلا - هندی - šilā - نام نهری در سیستان و بلوچستان که از دریاچه‌ی هامون به خارج از آن جریان دارد، از نام‌های متداول هندی
شیلان - فارسی - šilān - چیلان، عناب، درخت عناب
شیلان - مغولی - šilān - مهمانی، سور
شیلِر - کردی - šiler - ناحیه‌ای مرزی در شمال شرقی عراق در مجاورت استان کردستان ایران
شیما - عربی - šimā  -زنی که روی چانه‌اش خال دارد، زن زیبای عرب، نام دختر حلیمه سعدیه دایه‌ی حضرت محمد پیامبر اسلام
شینا - فارسی - šinā - شناوری، سعی و کوشش، جد و جهد
شینا - کردی - šinā - قدرتمند، توانا
شیوا - فارسی - šivā - فصیح، بلیغ
شیوه - فارسی - šive - روش، قاعده، عشوه، ناز، حالت، وضع، (در عرفان) اندک جزبه را گویند گاه هست و گاه نیست.

 

گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۲۰ مشارکت کننده