ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف ک

ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف ک

در این بخش از سایت فرتورچین، برگزیده‌ای از ضرب‌المثل‌های فارسی با «حرف ک» را می‌خوانید.


کاچی بهتر از هیچی است (یا کاچی به ز هیچی.)
کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کند.
(معنی: کار را باید کامل و درست انجام داد تا خیال آدم آسوده شود. هرگاه کسی در انجام کارهایش وسواس و محکم‌کاری بیش از اندازه داشته باشد، این ضرب المثل را به‌کار می‌برد تا به دیگران بگوید این زحمت و محکم‌کاری بی‌فایده نیست و می‌تواند از زیان‌های احتمالی جلوگیری کند. (داستان کوتاه کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کند)
کار امروز را به فردا مسپار. (یا میفکن. یا مینداز.) (معنی: هرگز کاری را که امروز می‌توانی انجام دهی به فردا مسپار. زیرا امروز همان فردایی است که دیروز چشم به‌راه آن بودی و اگر به واگذاری کار امروز به فردا عادت کنی، کاری انجام نخواهد شد. (داستان کوتاه کار امروز را به فردا مسپار))

کار آب و آتش است.
کار به جای باریک رسیدن.
کار به گره گوزی افتاده.
(معنی: پیشرفت کار به مانع و مشکل برخورد کردن. گوز بر وزن موز و معرب آن جوز و به معنی گردو است و گره گوزی یا گره جوزی گونه‌ای گره است که در گذشته میان روستاییان و عشایر بسیار معمول بود. با این گره که با پیچیدن نخ به روشی ویژه انجام می‌شد، گلوله‌ای مانند گردو می‌ساختند و به‌عنوان دکمه در لباس‌های پشمی‌ عشایر و صحرانشینان نصب می‌کردند. گاهی با پوست گردو آن را به‌رنگ گردو درمی‌آوردند که بسیار زیبا و کاردستی هنرمندانه‌ای بود. سر نخ این گلوله‌ی کروی را چنان استادانه در پیچیدگی نخ‌ها محو می‌کردند که کسی نمی‌توانست آن را بیابد. گاهی به‌صورت مسابقه از دیگران می‌خواستند که سر نخ را پیدا کنند. همین پیدا نشدن سر نخ و کور بودن گره، مایه‌ی این ضرب المثل شده است.)

کار بوزینه نیست نجاری.
کار حضرت فیل.
کار خر و خوردن یابو.
کار دست خود یا کسی دادن.
کار را باید داد دست کاردان. (یا کار را به کاردان بسپار.)
(معنی: هر کاری باید به‌دست کسی که تجربه و تخصص کافی در آن کار دارد انجام شود، چرا که در غیر این صورت انجام کار با کیفیت و بازدهی مناسب همراه نخواهد شد.)
کار را که کرد؟ آن‌که تمام کرد. (معنی: این ضرب المثل اشاره به این دارد که کار نیمه‌کاره و به آخر نرسیده ارزشی ندارد و هر کس کاری را شروع می‌کند، بهتر است خود نیز آن را به پایان برساند. (داستان کوتاه کار را که کرد آنکه تمام کرد))
کار کردن خر و خوردن یابو.

کار نباشد، زرنگ است.
کار نشد ندارد.
(معنی: این ضرب المثل وقتی به‌کار می‌رود که کسی پیش از انجام کاری از نتیجه‌ی آن ناامید باشد. انجام هر کاری شدنی‌ست و به همت و اراده‌ی شخص بستگی دارد.)
کار نیکو کردن از پر کردن است. (معنی: منظور این ضرب المثل آن است که برای به‌دست آوردن نتیجه‌ی خوب و موفق در هر کاری، باید کوشش و تمرین فراوان داشته باشیم. موفقیت در هر کاری زمانی به‌دست می‌آید که با تمرین فراوان بر آن کار تسلط پیدا کنیم و بتوانیم درست و به موقع آن را انجام دهیم. تکرار و استمرار در هر کاری موجب کسب تجربه شده و در نتیجه آن کار بهتر، با کیفیت‌تر و در حد کمال انجام می‌شود. این مثل را زمانی به‌کار می‌برند که شخصی در کاری عجله داشته باشد و بدون تمرین فراوان، انتظار دستاوردی مطلوب داشته باشد. یا زمانی که شخصی با موفق نشدن در انجام یک کار، سریع ناامید شود. (داستان کوتاه کار نیکو کردن از پر کردن است))
کار هر بز نیست خرمن کوفتن - گاو نر می‌خواهد و مرد کهن.
کارد بزنی خونش در نمیاد.
کارد به استخوان رسیدن.
کارد دسته‌ی خودش را نمی‌برد.
کارش چیه؟ بوق می‌زنه، بخیه به آب‌دوغ می‌زنه.
کارش زار بودن.
(معنی: این ضرب المثل از دشوار شدن یا پیچیده شدن کار بر کسی کنایه دارد. یعنی کار به اندازه‌ای دچار دشواری و گرفتاری می‌شود، که به گریه و ناله و گلایه می‌رسد. هرچند برخی ریشه‌ی آن را از واژه‌ی «زاره» می‌دانند. زاره چشمه‌ای شناخته شده در کشور بحرین است که با گریه کردن نیز هماهنگی دارد.)
کارها نیکو شود اما به صبر.

کاری بکن بهر ثواب - نه سیخ بسوزه نه کباب. (معنی: این ضرب المثل اشاره به این دارد که هر کاری را باید درست و در سر وقتش انجام داد وگرنه به کیفیت مد نظر نمی‌رسد و دیگر کارآیی خاصی نخواهد داشت. همچنین این ضرب المثل برای رعایت میانه‌روی و اعتدال در کارها به‌کار می‌رود. بسیاری از ما در بعضی از کارهای روزمره‌ی زندگی خودمان دچار افراط یا تفریط می‌شویم. به‌گونه‌ای که گاهی چنان در کاری زیاده‌روی می‌کنیم که نتیجه و ارزش آن کار به‌شدت پایین می‌آید و یا چنان آن را ساده و بیهوده می‌گیریم که اصلا آن کار را انجام نمی‌دهیم. (داستان کوتاه نه سیخ بسوزه، نه کباب))
کاری را که گرگ به سختی انجام دهد، روباه به آسانی از پیش برد.
کاری کرد کارستان.
کاری که چشم می‌کنه ابرو نمی‌کنه.
کاسه جایی رود که شاه تغار باز آید.
کاسه جایی رود که قدح باز آید.
کاسه را کاشی می‌شکنه، تاوانش را قمی می‌ده.
کاسه کوزه را به هم زدن.
(معنی: به هم ریختن بساط شر و فساد و خسارت و خرابی به بار آوردن. (داستان کوتاه جمع کن کاسه کوزه تو))

کاسه‌ی «چه کنم؟» دست گرفتن.
کاسه‌ی آسمان ترک دارد.
کاسه‌ی داغ‌تر از آش.
کاشکی را کاشتند سبز نشد.
کاشکی ننم زنده می‌شد - این دورانم دیده می‌شد.
کافر همه را به کیش خود پندارد.
کاه از خودت نیست، کاه‌دون که از خودت است.
کاه بده، کالا بده، یک قاز و نیم بالا بده.
(یا کت بده کلاه بده، دو قورت و نیم بالا بده.) (معنی: این ضرب المثل را کسی به‌کار می‌برد که در حق دیگری خدمت و خوبی کرده و دست آخر هم بدهکار شده و دچار زخم زبان و توقعات بی‌جا گردد. (داستان کوتاه کاه بده، کالا بده، یک قاز و نیم بالا بده))

کاه پیش سگ، استخوان پیش خر.
کاه را در چشم مردم می‌بینه، کوه را در چشم خودش نمی‌بینه.
کاهل به آب نمی‌رفت، وقتی می‌رفت خمره می‌برد.
کباب پخته نگردد مگر به گردیدن.
کبک در چنگ باز خفتن.
کبکش خروس می‌خونه.
کبوتر با کبوتر باز با باز - کند همجنس با همجنس پرواز.
(معنی: هر کس دوستی همسان و همانند خود می‌خواهد. آدم‌ها باید با افراد هم‌طبقه‌ی خود رفت و آمد و نشست و برخاست داشته باشند. این ضرب المثل در شعر نظامی گنجوی بدین‌گونه است: کند با جنس خود هر جنس پرواز - کبوتر با کبوتر باز با باز (داستان کوتاه کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز))
کپه هم با فعله است؟
کپه‌ی مرگ.
کج می‌گه اما رج می‌گه.
کجا خوش است؟ آن‌جا که دل خوش است.
(معنی: هر کجا که دل و روح انسان شاد و با طراوت شود، آن‌جا بهترین جاست. (داستان کوتاه کجا خوش است آن‌جا که دل خوش است))

کج‌دار و مریز.
کچل نشو که همه‌ی کچلی بخت نداره.
کچلی را گفتند: چرا زلف نمی‌گذاری؟ گفت: من از این قرتی‌گری‌ها خوشم نمی‌آید.
کچلیش، کم آوازش.
کدام بلا از آسمان آمد که جاش نشد.
کدخدا را ببین، ده را بچاپ.
کدخدای شهر که مرغابی بود - کار آن شهر چه رسوایی بود.
(معنی: هنگامی که زمام امور شهر یا کشوری در دست افراد نالایق بیفتد، دستاورد عمل آنان جز رسوایی چیز دیگری نخواهد بود.)
کر مصلحتی دوا ندارد. (معنی: همگی شنیده‌ایم که آدمی که خواب است را می‌توان بیدار کرد، ولی آدمی که خودش را به خواب زده است را نمی‌توان بیدار کرد. این ضرب المثل نیز همانند آن است. بدین معنی که آدمی که ناشنواست و مشکل ناشنوایی دارد، را می‌توان درمان کرد و شاید شنوایی او بازگردد. ولی کسی که خودش را به نشنیدن و کری زده است، با درمان هم خوب نمی‌شود، چون به‌راستی بیمار نیست. این ضرب المثل زمانی به‌کار برده می‌شود که بخواهند بگویند آن کس هیچ پند و اندرزی را نمی‌پذیرد یا هیچ سخنی را گوش نمی‌کند.)
کرایه‌نشین، خوش‌نشینه.

کربلا رفتنت بهانه بوَد - کربلا در میان خانه بوَد.
کُرکُری خواندن.
کرم درخت، از خود درخت است.
کرم‌داران عالم را درم نیست - درم‌داران عالم را کرم نیست.
کره را روغن کردن.
(معنی: هر وقت یک نفر از دیگری کمک بخواهد و عوض کمک و فایده، زیان و ضرر ببیند این مثل را می‌گوید. (داستان کوتاه کره را روغن کردن))

کژدم را گفتند: چرا به زمستان درنمی‌آیی؟ گفت: به تابستانم چه حرمت است که در زمستان نیز بیرون آیم؟
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست. (مصرع نخست: هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار.) (حافظ)
کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من.
کسی دعا می‌کنه زنش نمی‌ره که خواهرزن نداشته باشه.
کسی را در قبر دیگری نمی‌گذارند.
کسی که از آفتاب صبح گرم نشد، از آفتاب غروب گرم نمی‌شود.
کسی که از گرگ بترسد گوسفند نگه نمی‌دارد.
کسی که به ما نریده بود، کلاغ پشت دریده بود.
کسی که خربزه می‌خورد، پای لرزش هم می‌نشیند.
کسی که در کشتی سوار است، با ناخدا نمی‌جنگد.
کسی که منار می‌دزده، اول چاهش را می‌کنه.
کسی که نمی‌داند، فقط خواجه حافظ شیراز است.
کشته از بس که فزون‌ست کفن نتوان کرد.
کشتی‌هایش غرش شده.
کشک چی پشم چی.
کف دستم را بو نکرده بودم.
کف دستی که مو نداره از کجاش می‌شه کند؟
کف رفتن.
کف کله‌ی آدم اسفناج سبز شدن.
کفاف کی دهد این باده‌ها به مستی ما. (مصرع نخست: خم سپهر تهی شد ز می پرستی ما.)
کفتر چاهی جاش توی چاهه.
کفتر صناری یاکریم نمی‌خواند.
کفر کسی را بالا آوردن.
کفش بده، کلاه بده، دو قورت و نیم بالا بده.
کفش کسی را جفت کردن.
کفشات جفت، حرفات مفت.
کفشاش یکی نوحه می‌خونه، یکی سینه می‌زنه.
کفگیر به ته دیگ خوردن.
(معنی: این اصطلاح زمانی به‌کار برده می‌شود که بخواهند بگویند شخصی دارایی‌اش تمام شده و اموالش ته کشیده است. (داستان کوتاه کفگیر به ته دیگ خورده))
کک تو تنبوش افتاده.
ککش نمی‌گزد.
کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی.
کلاه‌مان تو هم می‌رود.
کلاغ از وقتی بچه‌دار شد، شکم سیر به خود ندید.
کلاغ آمد چریدن یاد بگیره، پریدن هم یادش رفت.
کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت.
(معنی: پیروی نادرست، پشیمانی به بار می‌آورد. تقلید کورکورانه و دنباله‌روی از دیگران و ادای کسی را درآوردن موجب زیان و گمراهی است. تقلید کورکورانه باعث می‌شود آدمی کارهای درست خود را هم فراموش کند. (داستان کوتاه کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت))
کلاغ روده‌ی خودش درآمده بود، اون وقت می‌گفت: من جراحم.
کلاغ سر لانه‌ی خودش قارقار نمی‌کند.
کلاغ که قهر می‌کنه، کلی گردو به نفع باغبونه.
کلاف سر در گم.
کلاه به هوا (آسمان) انداختن.
کلاه خود را قاضی کردن.
کلاه را که به هوا بیندازی، تا پایین بیاید هزار تا چرخ می‌خوره.
کلاه سر کسی گذاشتن.
کلاه کچل را آب برد، گفت: برای سرم گشاد بود.
کلاهش پس معرکه است.
(معنی: کسی که در کاری از دیگران عقب مانده باشد. این ضرب المثل زمانی به‌کار می‌رود که کسی کاری انجام دهد و دیگران احتمان فراوان دهند که او در کارش شکست خواهد خورد یا خسارت فراوانی خواهد دید. (داستان کوتاه کلاهش پس معرکه است))
کلاهش پشم نداره. (معنی: از او نباید ترسید، ابهتی ندارد و دلیلی وجود ندارد که از او هراس داشته باشیم. در دوره‌ی قاجار صاحب منصبان نظامی به تقلید از نظامیان روس که کلاه پشمی به ‌سر داشتند، کلاه پشمی پوستی بر سر می‌گذاشتند تا توی دید باشند و وقتی از دور پیدا می‌شدند، مردم، خود را جمع و جور می‌کردند که به دردسر نیفتند. اما اگر آن نظامی افسر نبود و کلاه پشمی نداشت، به هم می‌گفتند: «این‌که کلاهش پشم ندارد.» و  کم کم این جمله معنای کنایی به خود گرفت و عمومیت یافت به این معنی که طرف آدم مهمی نیست یا بُرشی ندارد و نباید جدی‌اش گرفت.)
کلفتی نون را بگیر و نازکی کار را.

کلک کسی را کندن. (معنی: این ضرب المثل زمانی کاربرد دارد که کسی را کشته باشند یا از جایی بیرون کرده باشند. (داستان کوتاه کلک کسی را کندن))
کلوخ انداز را پاداش سنگ است. (مصرع نخست: بگفتا ای برادر این نه جنگ است.) (سعدی)
کله گنجشکی خورده.
کله‌اش بوی قرمه سبزی می‌دهد.
کله‌اش باد داره.
کله‌پز برخاست، سگ جایش نشست.
کلی برایش آب خورد.
کم بخور، همیشه بخور.
کمال همنشین در من اثر کرد - وگر نه من همان خاکم که هستم. (سعدی)
کمم گیری کمت گیرم؛ نمرده ماتمت گیرم.
کمیتش لنگ است.
کنار گود نشسته میگه لنگش کن.
کنگر خورده لنگر انداخته.
کن فیکون شدن. (یا کن فیکون کردن.)
(معنی:  زیر و رو شدن. درب و داغون کردن. اساس کاری را به‌کلی در هم ریختن و آن را از بین بردن یا به صورت دیگر درآوردن. هنگامی که حادثه‌ای مانند زلزله‌ای شدید رخ می‌دهد و همه جا را ویران می‌کند می‌گویند: زلزله آمد و همه چیز را کن فیکون کرد. یعنی همه چیز را به هم ریخت و ساختارش را تغییر داد.)

کو فرصت؟
کوتاه آمدن.
کور از خدا چی می‌خواهد؟ دو چشم بینا.
کور بشه آن دکان‌داری که مشتری خودش را نشناسه.
کور خودش است و بینای مردم.
کور را چه به شب‌نشینی.
کور کور را می‌جوید، آب گودال را.
کور هر چه داخل چنته‌ی خودش خیال کند، در چنته‌ی رفیقش هست.
کوری ببین که عصاکش کور دگر است.
کوری دخترش هیچ، داماد خوشگل هم می‌خواهد.
کوزه‌گر از کوزه شکسته (کُندِله) آب می‌خورد.
کوزه‌ی خالی، زود از لب بام می‌افتد.
کوزه‌ی نو آب خنک داره.
کوزه‌ی نو دو روز آب را سرد نگه می‌دارد.
کوسه دنبال ریش رفت، سیبیلشم از دست داد.
کوسه و ریش پهن.
کوفته از آسمان آمدن.
کوه به کوه نمی‌رسد، اما آدم به آدم می‌رسد.
(معنی: جهان با همه‌ی بزرگی‌اش به اندازه‌ای کوچک است که در آن دو نفر که یکی بدی کرده و دیگری بدی دیده، سرانجام با هم روبرو می‌شوند و کسی که بدی کرده به سزای کاری که کرده می‌رسد. (داستان کوتاه کوه به کوه نمی‌رسد، اما آدم به آدم می‌رسد))
کوه موش زاییده.
کی به کیه؟ تاریکیه.
الکی خوش.
کی می‌ره این همه راه رو؟
کینه‌ی شتری.
(معنی: اگر ساربان، شتر را آزار بدهد و او را عصبانی کند، شتر کینه‌ی انتقام به دل می‌گیرد تا در زمانی مناسب از ساربان انتقام بگیرد. نکته‌ی جالب این است که شتر هر چقدر هم که خشمگین باشد، این را می‌داند که اگر در زمانی که ساربان‌ها دور هم جمع شده‌اند به ساربانش حمله کند، افراد دیگر با چوب او را می‌زنند. پس فقط به چشم‌های ساربان با کینه و خشم نگاه می‌کند و با صدای بلند نعره می‌زند. اما زمانی که شتر کینه‌توز، سارابان را در بیابان تنها به چنگ آورد، تمام خشم و انتقامش را از او می‌گیرد. اما ساربان‌ها در این چنین مواردی نقشه‌ای طراحی کرده‌اند و آن این‌گونه است که هنگامی که شتر به دنبال ساربان می‌افتد، او باید لباس‌های خود را در هنگام فرار از تن دربیاورد و بر زمین بیاندازد. شتر هم فریب می‌خورد که این خود ساربان است و لباس را گاز گرفته و روی آن می‌نشیند. این کار باید به‌گونه‌ای انجام شود تا این‌که ساربان خود را به دهکده یا جای امنی برساند و پنهان شود. اگر پیش از این‌که همه‌ی لباس‌هایش را دربیاورد و پشت سرش بیاندازد، شتر او را بگیرد، به گونه‌ی بسیار وحشتناکی جانش را از دست خواهد داد. به همین دلیل کینه‌ی شتر به‌صورت ضرب‌المثل در میان مردم رواج دارد و اشاره به افرادی دارد که به‌جای بخشش و عفو طرف مقابل، به فکر انتقام می‌افتند و کینه‌توزی می‌کنند.)

 

گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۱۴ مشارکت کننده