داستان کوتاه شهادت پیرزن در دادگاه

داستان کوتاه شهادت پیرزن در دادگاه

پیرزنی را برای شهادت به دادگاهی دعوت کرده بودند. نماینده دادستان رو به پیرزن شاهد کرد و گفت: شما می‌دانید من کی هستم؟
حاج خانم فرمودند: بله پسرم. شما فرزند عمه نرگس سبزی‌فروش هستی. مادرت به قلندر محله معروف بود. از بس سلیطه بود. شما هم در کودکی خیلی هار بودی. آفتابه‌های مسی را از مستراح های مردم می‌دزدیدی و به مسگرا می‌فروختی...
نماینده دادستان رو به ریاست دادگاه کرد و گفت: عالی‌جناب من سوال دیگری ندارم!
رئیس دادگاه رو به وکیل متهم کرد و گفت: شما اگر سوالی دارید بفرمایید.
وکیل از جای خود بلند شد و گفت: مادر، من...
پیرزن کلام او را قطع کرد و گفت: شما را هم خوب می‌شناسم پسر مَش غضنفر کیسه‌کش هستی. مادرت هم فاطی خانم حمومی، مسئول نمره‌ی خصوصی قسمت زنان بود. خود تو هم در حمام کفش‌های مشتریان حمام را واکس می‌زدی و لنگ‌های خیس را روی پشت‌بام حمام پهن می‌کردی. بیشتر تو قسمت زنانه می‌لولیدی. ماشااله آدم حسابی شدی ننه!
وکیل رو به ریاست دادگاه کرد و گفت: عالی‌جناب من هم سوالی ندارم!
ریاست دادگاه چند دقیقه‌ای تنفس اعلام کرد و در گوشه‌ای از دادگاه به نماینده‌ی دادستان و وکیل متهم گفت: خدا شاهده اگه از پیرزنه بپرسید آیا‌ رئیس دادگاه را می‌شناسی... برای هر‌ دوتای شما شش ماه بازداشتی‌ می‌نویسم.

 

نگاره: Mohamed_Hassan (pixabay.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۸ مشارکت کننده