داستان کوتاه مریض و پزشک و بازرس

داستان کوتاه مریض و پزشک و بازرس

روزی مریضی برای نشان دادن مریضی خود به مطب پزشک فوق‌متخصص مراجعه کرد. منشی پزشک به او گفت: «شما وقت قبلی نگرفته‌اید و کارتخوان هم نداریم.» مریض گفت: «کار من بسیار کوتاه است، اگر محبت کنید بین‌مریض داخل شوم.» وی افزود: «پول نقد نیز همراه دارم.»
ساعتی بعد مریض بین‌مریض داخل اتاق پزشک شد و پس از سلام و احوالپرسی روی صندلی نشست. در این هنگام زنگ تلفن روی میز پزشک به صدا درآمد و منشی پزشک از پشت تلفن به او گفت: بازرس نظام‌پزشکی آمده و می‌خواهد هم‌اکنون داخل اتاق شود. پیش از آن‌که پزشک چیزی بگوید، در اتاق باز شد و بازرس نظام پزشکی به داخل اتاق آمد و پس از سلام و عذرخواهی، از پزشک خواست مدارک نظام‌پزشکی و مجوز مطب خود را به رؤیت او برساند.
پزشک از پشت میز برخاست و نزدیک بازرس شد و گفت: «جناب، من فوق‌متخصص نیستم. مجوز مطب هم ندارم. دو میلیون می‌دم، زیرسیبیلی رد کن.» بازرس گفت: «عجب، عجب.» سپس از داخل کیف خود یک دستگاه کارتخوان بیرون آورد و پزشک دو میلیون تومان کارت کشید و بازرس زیرسبیلی رد کرد.
هنگامی که بازرس خواست از درب اتاق خارج شود، مریض از جای خود برخاست و رو به بازرس کرد و گفت: «ایشان دکتر واقعی نیست و به شما رشوه داد و شما قبول کردی؟»
بازرس آهسته در گوش مریض گفت: «ببین عمو، من هم بازرس واقعی نیستم. من مردی شیاد و اخاذ هستم که پس از شناسایی اشخاص قلابی به‌عنوان بازرس به آن‌ها مراجعه و از آن‌ها اخاذی می‌کنم. تنها آدمِ واقعی این اتاق تویی، که واقعا مریضی.»
مریض خندید و گفت: «راستش من نیز مریض نیستم. من خود را به مریضی زده و آمده‌ام تا سه‌روز مرخصی استعلاجی بگیرم تا به شمال برویم.» وی افزود: «ای مرد شیاد، حقوق کارمندی کفاف نمی‌دهد، اگر مایلی با هم کار کنیم. من اشخاص قلابی بسیاری را می‌شناسم که می‌توانیم به‌عنوان بازرس سراغ آن‌ها برویم و با اخاذی از آن‌ها درآمد مکفی کسب کنیم.»
بازرس گفت: «چه عالی.» سپس مریض و بازرس شماره‌ی یکدیگر را گرفتند و مریض مریضی خود را به دکتر نشان داد و گواهی سه‌ماه استراحت گرفت تا به شناسایی اشخاص قلابی و معرفی آن‌ها به بازرس بپردازد و تازه روشن شود.

 

امید مهدی‌نژاد (طنزنویس)
نگاره: Gettyimages.com
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۱۰ مشارکت کننده