داستان کوتاه شامت را این‌جا بخور و دهن گیره‌ات را جای دیگر

داستان کوتاه شامت را این‌جا بخور و دهن گیره‌ات را جای دیگر

یکی بود یکی نبود. مردی بود که همراه خانواده‌اش مشغول خوردن شام بودند. نه قرار بود جایی بروند نه با کسی قول و قراری داشتند. ناگهان صدای در بلند شد. مرد نگاهی به همسرش انداخت و گفت: کیست که این وقت شب در می‌زند؟ از جا بلند شد و رفت در خانه را باز کرد. یکی از همکارانش بود. سلام و علیکی با هم کردند و همکارش گفت: شام خانه‌ی دخترم میهمانم، گفتم سر راه سری به تو بزنم و حالی بپرسم.
مرد گفت: بفرمایید.
همکارش گفت: بهتر است مزاحم نشوم. مرد، باز هم تعارف کرد.
همسر مرد گفت: میهمان حبیب خداست. سفره باز است بفرمایید با ما شام بخورید.
مرد همکار گفت: نه نه اصلا مزاحم نمی‌شوم.
مرد گفت: مثل یک دوست خوب بنشین و غذایت را بخور.
همکارش گفت: می‌خواهم خانه‌ی دخترم بروم. شام آن‌جا دعوت شده‌ام.
مرد گفت: شام را با ما بخورید و بعد به خانه‌ی دخترتان بروید.
همکارش گفت: نه خیلی متشکرم، شام نمی‌خورم، فقط دو لقمه دهن گیره می‌خورم و ته‌بندی می‌کنم و شام را به خانه‌ی دخترم می‌روم. سپس مشغول خوردن غذا شد.
مرد و افراد خانواده‌اش که انتظار داشتند او پس از خوردن یکی دو لقمه، کنار بکشد و چیزی نخورد. همکار مرد به اندازه‌ی غذای دو نفر را جلو خودش کشید و با اشتها خورد. چهره‌ی بچه‌های صاحب‌خانه که گرسنه مانده بودند، دیدنی بود. غذا تمام شد همکار مرد گفت: دست شما درد نکند خانم! غذای خوشمزه‌ای پخته بودید. کاش خانه‌ی دخترم میهمان نبودم و یک شام درست و حسابی این‌جا می‌خوردم.
مرد صاحب‌خانه که از دست او عصبانی بود گفت: بهتر است این دفعه شامت را این‌جا بخوری و دهن گیره‌ات را خانه‌ی دخترت.»

 

از آن به بعد درباره‌ی کسی که در پذیرش دعوتی بیش از حد تعارف کند، اما در عمل ملاحظه نکند، می‌گویند: این دفعه شامت را این‌جا بخور و دهن گیره‌ات را جای دیگر.

 

نگاره: BNP Design Studio (shutterstock.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۷ مشارکت کننده