داستان کوتاه خروس بی‌محل

داستان کوتاه خروس بی‌محل

کیومرث پادشاه قدرتمند افسانه‌ای ایران که از دلاوری‌های او در شاهنامه هم یاد شده، روزی به قصد کشورگشایی، سپاهیانش را رهسپار مرزهای ایران کرد. سپاهیان بعد از یک راهپیمایی طولانی نزدیک روستایی اطراق کردند تا استراحت کنند و فردا با انرژی و توانایی بیشتری به مسیرشان ادامه بدهند. همراهان حاکم در حال چادر زدن و غذا درست کردن بودند و کیومرث رفت تا در اطراف روستا کمی قدم بزند.
کیومرث همین‌طور که به اطراف نگاه می‌کرد، دید ماری به لانه‌ی مرغ و خروس یکی از روستاییان نزدیک می‌شود، ایستاد تا شکار کردن مار را ببیند، مار آرام آرام وارد لانه‌ی مرغ و خروس شد تا به مرغ نزدیک شد مرغ شروع کرد به قدقد کردن. خروس که طرف دیگر لانه بود جلو آمد و شروع کرد به نوک زدن به مار، مار هی به خود می‌پیچید و می‌خواست نیش بزند، ولی خروس با قدرت جلوی مار ایستاد و دائم به او نوک می‌زد و نمی‌گذاشت به آن‌ها حتی نزدیک شود. مار که دید هر چه تلاش می‌کند فایده‌ای ندارد، از همان مسیری که آمده بود برگشت و رفت.
کیومرث که شاهد شجاعت خروس در دفاع از همسرش بود دید که خروس بعد از این‌که از شر مار خلاص شد، نزدیک مرغ رفت و با صدای رسا شروع به آوازخوانی کرد. کیومرث از این کار خروس لذت برد و آن سنبل شجاعت و پیروزی را از مرد روستایی خرید تا در سفر با خود همراه کند. کیومرث دستور داد قفسی ساختند و آن قفس را روی یکی از حیوانات سپاه جاسازی کردند و مرغ و خروس پادشاه را در آن قرار دادند و آب و دانه‌ی آن‌ها را هم در قفسشان قرار دادند.
هنگامی که لشکریان کیومرث به لب مرز رسیدند، خروس شروع به آوازخوانی کرد. کیومرث که تمام رفتارهای خروس را خوش یمن برداشت می‌کرد گفت: سپاهیان را آماده کنید که ما در این جنگ پیروز می‌شویم. همین‌طور که سپاهیان آرایش نظامی‌شان را تنظیم می‌کردند ناگهان قاصدی از سپاه مقابل آمد که پادشاه گفته: ما نمی‌خواهیم با شما وارد جنگ شویم. هر چه بخواهید ما به شما غرامت می‌دهیم و شهر ما تحت اختیار شما است.
کیومرث از این‌که این شهر را بدون خونریزی و جنگ به‌خاک ایران اضافه کرد خیلی خوشحال بود و آوازخوانی بی‌موقع خروس خوش یومش را دلیل این پیروزی اتفاق افتاده می‌دانست. سپاهیان با خوشحالی راهی شهر و دیار خود شدند، یک شب که برای استراحت در شهری اطراق کرده بودند، نیمه‌شب خروس شروع کرد به آوازخوانی، چون نیمه‌شب بود و همه جا ساکت، صدای خروس در بین چادرها پیچید و همه‌ی سپاهیان صدای بی‌موقع خروس را شنیدند. بعد از این‌که صدای آوازخوانی خروس تمام شد، صدای جیغ و داد از چادر کیومرث شنیده شد. همه به‌طرف چادر پادشاه دویدند و دیدند که کیومرث مرده است.
بعد از این اتفاق عده‌ای از بزرگان کشور این خروس را خوش یمن و نوید دهنده‌ی خبرهای خوش می‌دانستند و عده‌ای هم آوازخوانی بی‌موقع خروس را خبر از یک اتفاق ناگوار و مصیبت می‌دانستند. تا این‌که یکی از پیران قصر گفت: این خروس بیچاره نوید دهنده‌ی آغاز تلاش و کوشش است. خودش شاید خبر نداشته باشد، ولی او وقتی آواز می‌خواند ما را به شروع دوباره نوید می‌دهد. بعد از آن هرگاه خروس وقت و بی‌وقت آواز می‌خواند او را خروس بی‌محل می‌نامیدند.

 

این ضرب المثل درباره‌ی کسانی به‌کار می‌رود که کاری را خارج از وقت مناسب آن انجام می‌دهند.

 

برگرفته از کتاب ضرب المثل و داستان‌هایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، نوشته‌ی الهه رشمه.
نگاره: Adrienne Dye (fineartamerica.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۴ مشارکت کننده