داستان کوتاه تفاوت میان دانستن و توانستن

داستان کوتاه تفاوت میان دانستن و توانستن

وقتی کریستف کلمب، از سفر معروف و پرماجرایش برگشت، ملکه‌ی اسپانیا به افتخارش مهمانیِ مفصلی ترتیب داد. درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کرده‌ای هیچ کار مهمی نیست. ما نیز همه می‌دانستیم که زمین گرد است و از هر سویی بروی و به رفتن ادامه دهی، از آن سوی دیگرش برمی‌گردی.
ملکه‌ی اسپانیا پاسخ را از کریستف کلمب خواست، کریستف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را بر قاعده بنشان!
او نتوانست.
تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن اِبا کرد.
گفتند: تو خودت اگر می‌توانی این کار را بکن!
کریستف ته تخم‌مرغ را بر سطح میز کوبید، تهِ آن شکست و تخم مرغ به حالت ایستاده ایستاد.
همگی زدند زیر خنده که ما هم این را می‌دانستیم.
گفت: آری شاید می‌دانستید اما انجام ندادید، من می‌دانستم و عمل کردم.

 

انجام دادن چیزی که می‌دانیم، احتیاج به شهامتی دارد که هر کسی توان انجامش را ندارد. زندگی پر است از آدم‌هایی که می‌گویند من هم می‌توانم فلان کار را انجام دهم، فلان جور باشم و... اما فقط تعداد اندکی عمل می‌کنند، و موفق می‌شوند!

 

نگاره: Sebastiano del Piombo (commons.wikimedia.org)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۸ مشارکت کننده