داستان کوتاه دو لا دو مارتینز و دو قرص نان

داستان کوتاه دو لا دو مارتینز و دو قرص نان

شهر تاریخی مونکائو Moncao واقع در مرز شمالی میان پرتغال و اسپانیا، منطقه‌ای است که به‌خاطر نوشیدنی‌ متفاوت و سرحال‌کننده‌ی وینو ورده Vinho Verde مشهور است. این شهرِ مرزیِ آرامِ پرتغالی به حمام‌های داغ، خوراک سنتی و یک قلعه‌ی قرن چهاردهمی و تاریخچه‌ی شگفت‌آور خود غره است.
در بلندترین نقطه‌ی شهر، مجسمه‌ی زنی وجود دارد که در بالای استحکامات قرون وسطایی ایستاده و در دستانش دو قرص نان دارد. بنابر افسانه‌ای محلی، این زن با نام دو-لا-دو مارتینز Deu-la-Deu Martins، یک رهبر قرون وسطایی است که در آن زمان از این شهر در مقابل حمله‌ی اسپانیایی‌ها دفاع کرده بوده است.
طبق نظر انجمن تاریخ آلگارو Algarve History Assication، پرتغالی‌ها در سال ۱۳۶۹ با قلمرو پادشاهی همسایه، کستیل Castile، در حال جنگ بودند. سقوط پیتر مخوف Peter the Cruel، پادشاه کستیل و لئون Leon بحران شدیدی را بر سر جانشینی ایجاد کرد و فردیناند اول Ferdinand I پادشاه پرتغال، یکی از رقیبان بی‌شماری بود که مدعی تاج و تخت کستیلی‌ها بودند. در واقع، تاج در دست برادر ناتنی نامشروع پیتر، هنری ترستمارا Henry of Trastámara قرار داشت و از تلاش‌های فردیناند برای غصب جایگاهش راضی نبود. در نتیجه سال ۱۳۶۹، سال پریشانی‌ سیاسی و چند لشکرکشی‌ کوچک بود. هنری، به عنوان بخشی از حرکتی استراتژیک علیه فردیناند، تصمیم گرفت به تعدادی از استحکامات شهرهای مرزی که در مرز کستیل-پرتغال قرار داشتند، حمله کند.
مونکائو چنین شهری بود؛ یک زیستگاه مستحکم شده‌ که برای محافظت از پرتغالی‌ها در برابر حمله‌هایی که از سوی شمال به آن سمت یورش می‌برد، طراحی شده بود. هرچند، زمانی که ارتش هنری به دروازه‌ها رسید، آمادگی زیادی برای مقابله با محاصره نداشت و واسکو گومز دِ ابرو Vasco Gomes de Abreu پادشاه مونکائو، از خانه‌اش فرار کرده بود. به گفته‌ی انجمن تاریخ الگارو دو-لا-دو مارتینز، همسر او، برای رهبری دفاع از استحکامات در آن‌جا مانده بود.
مونکائو شهر مستحکمی بود و دیوارهای بلند آن می‌توانست برای مدت محدودی در برابر حمله‌ی دشمنان مقاومت کند. با کم شدن ذخیره‌ی غذایی، رنج و عذاب ساکنین مونکائو آغاز و تعداد کسانی که می‌خواستند تسلیم بشوند بیشتر شد. با این حال، محاصره می‌تواند برای طرفِ حمله هم پُرهزینه باشد. نیروهای هنری همچنان به حملات خود به دیوارهای استحکامات ادامه دادند و با هر حمله تعدادی از افرادشان را از دست می‌دادند و هنوز نتوانسته بودند به قلعه نفود کنند. علاوه بر این، ارتش او به آب و غذا نیاز داشت و این محاصره‌ی طولانی باعث شده بود مردان او مضطرب و بی‌قرار بشوند. هنری می‌دانست که نمی‌تواند برای مدتی طولانی بیرون مونکائو منتظر بماند.
این چیزی بود که دو-لا-دو هم متوجهش شده بود. وقتی مردم با پایان یافتن ذخایرشان به درون قلعه سرازیر شدند، او تصمیم گرفت به امید این‌که کستیلی‌ها را گول بزند، دروغ بزرگی را به نمایش بگذارد. او تمامی باقی‌مانده‌های آردی که می‌توانست در شهر پیدا کند را جمع کرد و دستور داد دو قرص نان پُخته شود.
در حالی که نان را در دست گرفته بود، بالای استحکامات قلعه ایستاد و به سربازان کستیلی طعنه زد و آن‌ها را به تمسخر گرفت. او دو قرص نان را از بالای استحکامات به پایین پرت کرد و فریاد زد «Deus lo deu, Deus lo há dado!» یا به عبارت دیگر، خداوند آن‌قدر به مردم مونکائو نعمت بخشیده است که آن‌ها می‌توانند قسمتی از آن‌ها را به دشمنان‌شان بدهند.
هنری که نگران ذخایر غذایی‌اش بود، باور کرد که این شهر از پیش برای محاصره‌ای طولانی آماده شده و تصمیم گرفت به محاصره‌اش پایان بدهد و عقب‌نشینی کند. دو-لا-دو توانست با یک دروغ بزرگ شهرش را نجات بدهد. داستان حقه‌ی هوشمندانه‌ی او خیلی زود میان مردم پیچید و او به یک افسانه‌ی محلی تبدیل شد.
دو-لا-دو حتی امروزه هم در این شهر مورد احترام است، و در قرن نوزدهم مجسمه‌ای از او در میدان مرکزی ساخته شد. اگرچه مورخان بر سر شواهد تاریخی مشخصی برای زندگی و کارهای او در طی محاصره‌ی مونکائو بحث و جدل می‌کنند، افسانه‌ی او نقش مهمی در هویت مدرن این شهر دارد. دو-لا-دو همیشه در مونکائو به عنوان زنی که فقط با دو قرص نان کستیلی‌ها را شکست داد، به یاد آورده خواهد شد.

 

نگاره: Vitor Oliveira (commons.wikimedia.org)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۲۳ مشارکت کننده