داستان کوتاه ملانصرالدین و الاغ کتاب‌خوان

داستان کوتاه ملانصرالدین و الاغ کتاب‌خوان

برای حاکم الاغ چالاک قشنگی تحفه آوردند. حاضرین به تعریف و توصیف آن پرداختند. ملانصرالدین گفت: من حاضرم سه ماهه به این الاغ کتاب خواندن یاد بدهم. حاکم و حاضرین از شنیدن این سخن تعجب کردند. حاکم گفت: در صورتی که راست بگویی و بتوانی به الاغ کتاب خواندن بیاموزی، جایزه‌ی بزرگی به تو خواهم داد. ولی اگر مرا مسخره کرده از عهده‌ی این کار برنیایی، تو را کیفر خواهم کرد.
ملا قبول کرده الاغ را برداشته، به خانه برد و سه ماه مشغول تعلیم الاغ بود. پس از سه ماه همه‌ی بزرگان شهر در محضر حاکم حاضر گشتند. ملا الاغ را آورده، کتابی در پیش او گذاشت. الاغ با زبان خود آن کتاب را ورق زده، چون به صفحه‌ی آخر رسید، با حزن تمام به‌صورت ملا نگاهی کرده، شروع به عرعر نمود. حاضرین مجلس را حیرت دست داد. حاکم پرسید: چه کرده‌ای که الاغ کتاب را ورق می‌زند و سبب عرعرش چیست؟
ملانصرالدین گفت: روزی که الاغ را به خانه بردم، کتاب بزرگی داشتم که صفحات آن از پوست آهو ساخته شده بود. وسط صفحات آن مقداری جو ریخته و صبر کردم تا الاغ کاملا گرسنه شد. پس کتاب را جلویش گذاشتم و با دست ورق آن را باز کردم، الاغ جو را دیده خورد. پس ورق دوم را زدم، باز جو را خورد. همچنین ورق‌های دیگر را می‌زدم و الاغ جو می‌خورد تا کتاب تمام شد. تا یک ماه هر روز این کار را تکرار و الاغ را گرسنه نگاه می‌داشتم و در وقت معین جو را در بین اوراق کتاب به او می‌خوراندم.
بعد از یک ماه روزی که الاغ کاملا گرسنه شده بود، کتاب را جلوی او گذاشتم. مدتی انتظار کشید، آن را باز نکردم. خودش با زبان خود آن را باز کرده، جو را خورد و صفحه‌ی اول که تمام شد، با زبانش کتاب را ورق زده تا صفحه‌ی آخر به همین ترتیب جو را خورد و در ظرف دو ماه به‌قدری این مطلب تکرار شده که الاغ کاملا آن را آموخت و به محض این‌که کتاب را نزدش می‌گذارم، به امید خوردن جو اوراق کتاب را می‌گشاید. امروز هم قریب سی ساعت است گرسنه مانده به خیال جو، اوراق کتاب را گشوده و تا آخر رسید. وقتی که دید جو در میان کتاب نیست، عرعر کرده به این وسیله گرسنگی خود را به من خبر داد.
ملانصرالدین که صحبت خود را به پایان رسانید، بعضی از حاضرین خواستند زحمت او را بی‌ارزش جلوه دهند، ولی او ثابت کرد که خواندن الاغ جز به وسیله‌ی عرعر میسر نیست و کتاب خواندن از راه باز کردن صفحات و مطالعه صورت می‌گیرد. حاکم ناچار شد به وعده‌ی خود وفا کند و در عوض انعام، الاغ کتاب‌خوان را به ملا بخشید.

 

نگاره: Ziegler175 (commons.wikimedia.org)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۵ مشارکت کننده