داستان کوتاه نیش عقرب نه از ره کین است

داستان کوتاه نیش عقرب نه از ره کین است

می‌گویند روزی عقربی به نزد قورباغه‌ای که بر لب برکه نشسته بود می‌آید و از آن می‌خواهد که او را بر پشت خود سوار کرده و به خانه‌اش که در طرف دیگر برکه بود ببرد. قورباغه دوست داشت که این کار را بکند، اما می‌ترسید که غریزه‌ی عقرب باعث شود وسط راه او را نیش بزند و بکشد.
قورباغه گفت: من چگونه باید به تو اعتماد کنم؟ اگر من تو را کول کردم و تو وسط آب من را نیش زدی چکار کنم؟
عقرب گفت: امکان ندارد، تو داری به من کمک می‌کنی که به خانه‌ام بروم. من این‌قدر نمک‌نشناس نیستم که تو را نیش بزنم.
بالاخره قورباغه قبول کردن که عقرب را کول کند، اما همین که کمی از برکه دور شدند عقرب بدون این‌که قصدی داشته باشد از روی غریزه نیش خود را بر بدن قورباغه فرو کرد. قورباغه با ناراحتی گفت دیدی نامردی کردی. در همین زمان عقرب نیش دومش را نیز به او زد و قورباغه به زیر آب رفت.
عقرب نیز با قورباغه در زیر آب دست و پا می‌زد. قورباغه که هنوز نیم‌نفسی داشت، فریاد برآورد: ای بدطینت در چه حالی؟! عقرب گفت: دارم غرق می‌شوم! قورباغه گفت:
رفتن زیر آب نه از غرض است - ترک عادت موجب مرض است
عقرب هم درجواب گفت:
نیش عقرب نه از ره کین است - اقتضای طبیعتش این است

 

نگاره: Bedtimeshortstories.com
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده
امین گفت:
بسیار داستان زیبایی بود
دم شما گرم
    فرتورچین گفت:
    سپاسگزار