داستان کوتاه عالم برزخ

داستان کوتاه عالم برزخ

کشیشی گفت: حضرت شمعون دربان بهشت کلیدهای بهشت را به کمر آویخته و آن‌جا ایستاده، اشخاص را خوب و بد نموده و بعضی را به بهشت راه داده و بعضی را قبول نکرده، وا می‌زند.
یک نفر آمد که وارد شود، شمعون پرسید که عالم برزخ را طی کرده و این‌جا آمده‌ای یا هنوز طی نکرده‌ای؟ گفت: عالم برزخ را طی نکرده‌ام، اما در دنیا زن گرفته و عیال داشتم. شمعون گفت: پس کافی است، بیا وارد شو.
دیگری آمد. پرسید: برزخ را طی کرده‌ای؟ گفت: نه. شمعون گفت: پس اول برو آن‌جا، بعد بیا این‌جا. گفت: پس چه شد؟ آن را که پیش از من آمد، راه دادی؟ شمعون گفت: او در دنیا زن داشت و بالاتر از عالم برزخ را طی کرده بود. گفت: من هم زن داشتم. عوض یکی سه تا. زن اولم مُرد، بعد از او دومی و بعد از دومی که او هم وفات کرد، سومی را گرفتم.
شمعون گفت: هر کس که عالم زن‌داری را یک دفعه سیر کرده باشد و خلاصی یابد، ولی باز دوباره خود را گرفتار کند، دیوانه‌ی صرف است. چه رسد به آن‌که در دفعه‌ی سوم هم خود را مبتلا نماید. پس تو پاک دیوانه هستی و ما محض آسودگی دیگران، دیوانگان را به بهشت راه نمی‌دهیم. باید زود از این‌جا تشریف برده، یک راست بروید به جهنم.

 

برگرفته از کتاب هزار و یک حکایت، نوشته‌ی دکتر خلیل خان ثقفی (اعلم الدوله)
نگاره: Sunisa (alamy.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۲ مشارکت کننده