داستان کوتاه ویس و رامین

داستان کوتاه ویس و رامین

ویس و رامین منظومه‌ای عاشقانه سروده‌ی «فخرالدین اسعد گرگانی» شاعر سده‌ی پنجم هجری قمری است. این منظومه‌ی غنایی، بازمانده‌ی یک داستان کهن و عاشقانه‌ی ایرانی وابسته به دوره‌ی «اشکانیان» است. اصل این داستان به زبان «پهلوی» نوشته شده است و چون برای بیشتر مردم خواندن آن دشوار بود، «خواجه عمید ابوالفتح مظفر بن محمد نیشابوری» حاکم اصفهان از «فخرالدین اسعد گرگانی» خواست تا این داستان را به فارسی روان برگرداند. این مثنوی روایت دلدادگی «ویس» دختر «شهرو» و «رامین» برادر پادشاه «مرو» است.
چکیده‌ی داستان ویس و رامین
این داستان از دشمنی دو خاندان بزرگ پارتی، یکی از شرق و دیگری از غرب است. یکی از طرفین درگیر خاندان «قران» یا همان خاندان اشرافی «کارن» در غرب ایران بوده و طرف مقابل پادشاه «مرو» بوده است. ماجرا از آن‌جا آغاز می‌شود که پادشاه میانسال مرو به «شهرو» ملکه‌ی زیبایی و پری‌چهره‌ی «ماه آباد» یا همان «مهاباد» امروزی که سرزمین «کردستان آریایی مادی» ایران است ابراز علاقه می‌نماید. شهرو به پادشاه مرو توضیح می دهد که متاهل و دارای یک فرزند پسر به‌نام «ویرو» می‌باشد. اما ناگزیر می‌شود به دلیل داشتن روابط دوستانه با خاندان بزرگ و قدرتمند در شمال شرقی ایران قول بدهد که اگر روزی صاحب دختری شد، او را به همسری پادشاه مرو دربیاورد.
شهرو از این رو با این امر موافقت کرد، زیرا هرگز نمی‌اندیشید که فرزند دیگری به‌دنیا بیاورد. اما از قضای روزگار چنین نشد و وی صاحب دختری شد. پس شهرو ملکه‌ی زیبای ایرانی نام دخترک را «ویس» گذاشت. ولی بلافاصله ویس را به دایه‌ای سپرده تا او را به «خوزان» ببرند و با کودک دیگری که تحت آموزش بزرگان کشوری بود، دوره‌های علمی و مهم آن روزگار را ببیند. کودک دوم کسی نبود جز «رامین» برادر پادشاه مرو.
هنگامی که این دو کودک بهترین دوران کودکی و جوانی را در کنار یکدیگر می‌گذارنند، رامین به مرو فراخوانده می‌شود و ویس نیز به زادگاه خود در همدان. شهرو مادر ویس به‌دلیل آن‌که دختر زیبای خود را در پی قولی که در گذشته‌ها داده بود، به عقد پادشاه پا به سن گذاشته‌ی مرو درنیاورد، بهانه‌ی ازدواج با غیر خودی را مطرح نمود و می‌گوید که ویس با افراد غریبه ازدواج نمی‌کند. به همین روی بنای مراسم بزرگی را گذاشتند تا از پیگیری‌های پادشاه مرو رهایی پیدا کنند.
در روز مراسم، «زرد» برادر ناتنی پادشاه مرو برای تذکر درباره‌ی قول شهبانو شهرو وارد کاخ شاهنشاهی می‌شود، ولی ویس که هرگز تمایل به چنین ازدواجی نداشت از درخواست پادشاه مرو و نماینده‌اش «زرد» امتناع می‌کند. خبر نیز به گوش پادشاه مرو رسید و وی از این پیمان‌شکنی خشمگین شد. به همین روی به شاهان گرگان، داغستان، خوارزم، سغد، سند، هند، تبت و چین نامه نوشت و درخواست سپاهیان نظامی نمود تا با شهبانوی مهابادی وارد نبرد شود. پس از خبردار شدن شهرو شهبانوی ایرانی از این ماجرا وی نیز از شاهان آذربایجان، ری، گیلان، خوزستان یا سوزیانا، استخر و اسپهان یا اصفهان که همگی در غرب ایران بودند درخواست کمک نمود. پس از چندی هر دو لشگر در دشت «نهاوند» رویاروی یکدیگر قرار گرفتند. نبرد آغاز شد و پدر ویس در این جنگ کشته شد.
در فاصله‌ی نبرد، رامین نیز در کنار سپاهیان شرق ایران قرار داشت و ویس نیز در سپاهاین غرب ایران شرکت نموده بود. در زمانی کوتاه آن دو چشم‌شان به یکدیگر افتاد و سال‌های کودکی همچون پرده‌ای از دیدگان‌شان با زیبایی و خاطره‌ی گذشته عبور کرد. گویی گمشده‌ی سال‌های خویش را یافته بودند. آری نقطه‌ی آغازین عشق ورجاوند ویس و رامین در دشت نهاوند رقم خورد. رامین پس از این دیدار به این اندیشه افتاد که برادر خویش (پادشاه مرو) را از فکر ازدواج با ویس منصرف کند، ولی پادشاه مرو از قبول این درخواست امتناع نمود. پس از نبردی سخت پادشاه مرو با شهرو رو در رو می‌گردد و وی را از عذاب سخت پیمان‌شکنی در نزد اهورامزدا آگاه می‌نماید. شهرو در نهایت به درخواست پادشاه مرو تن داد و دروازه‌ی شهر را به روی پادشاه مرو گشود تا وارد شود و ویس را با خود ببرد.
پس از بردن ویس به دربار پادشاه مرو، در شهر جشن باشکوهی برگزار شد و مردم از این‌که شاه شهرشان ملکه‌ی خویش را برگزیده است خرسند شدند و شادمانی کردند، ولی رامین از عشق ویس در اندوه و دلگیری تمام بیمار شد و سپس بستری شد. ویس نیز که هیچ علاقه‌ای به همسر جدید خود نداشت، مرگ پدرش را بهانه نمود و از همبستر شدن با پادشاه مرو امتناع کرد.
در این میان شخصیتی سرنوشت‌ساز وارد صحنه‌ی عاشقانه‌ی این دو جوان ایرانی می‌شود و زندگی جدیدی برای آنان و تاریخ ایران رقم می‌زند. وی دایه‌ی ویس و رامین در دوران کودکی است که پس از شنیدن خبر ازدواج پادشاه مرو با ویس خود را از خوزستان به مرو می‌رساند. سپس با نیرنگ‌هایی که اندیشه کرده بود، ترتیب ملاقات ویس و رامین با یکدیگر را می‌دهد و هر سه در یک ملاقات سرنوشت‌ساز به این نتیجه می‌رسند که ویس تنها و تنها به رامین می‌اندیشد و نمی‌تواند با پادشاه مرو زندگی کند، ولی از طرف دیگر رامین احساس گناه بزرگی را در دل خود حس می‌کرد و آن خیانت به زن همسرداری است که زن برادرش نیز بوده است. ولی به هر روی آنان لحظه‌ای دوری از یکدیگر را نمی‌توانستد تاب و توان بیاورند. پس از ملاقات به کمک دایه‌ی ویس و رامین آن‌ها بهترین لحظات خود را در کنار یکدیگر سپری می‌کنند.
پادشاه مرو که از جریانات اتفاق افتاده آگاهی نداشت، از برادرش «رامین» و همسرش «ویس» برای شرکت در یک مراسم شکار در غرب ایران دعوت می‌کند تا هم ویس بتواند با خانواده‌اش دیدار کند و هم مراسم نزدیکی بین دو خاندان شکل گیرد. ولی نزدیکان پادشاه مرو از جریانات پیش آمده بین دایه و ویس و رامین خبرهایی را به شاه مرو می‌دهند. شاه مرو از خشم در خود می‌پیچد و آنان را تهدید به رسوایی می‌کند. حتی رامین را به مرگ نیز وعده می‌دهد. ویس پس از چنین سخنانی لب به سخن می‌گشاید و عشق جاودانه‌ی خود را به رامین فریاد می‌زند و می‌گوید که در جهان هستی به هیچ کس بیش از رامین عشق و علاقه ندارم و یک لحظه بدون او نمی‌توانم زندگی کنم.
از طرف دیگر برادر ویس «ویرو» با ویس سخن می‌گوید که وی از خاندان بزرگی است و این خیانت یک ننگ برای خانوداه‌ی ما می‌باشد و کوشش خود را برای منصرف کردن ویس می‌کند، ولی ویس تحت هیچ شرایطی با درخواست ویرو موافقت نمی‌کند و تنها راه نجات از این درگیری‌ها را فرار به شهری دیگر می‌بینند. ویس و رامین به ری می‌گریزند و محل زندگی خود را از همگان مخفی می‌کنند.
روزی رامین نامه‌ای برای مادرش نوشت و از جریانات پیش آمده پرسش کرد. ولی مادر محل زندگی آنان را به پادشاه مرو که پسر بزرگش بود خبر می‌دهد. شاه با سپاهش وارد ری می‌شود و هر دو را به مرو باز می‌گرداند و با پا درمیانی بزرگان آن‌ها را عفو می‌کند. پادشاه که از بی‌وفایی ویس به خود آگاه شده بود، در هر زمانی که از کاخ دور می‌شد، ویس را زندانی می‌کرد تا مبادا با رامین دیدار کند. پس از این وقایع آوازه‌ی عاشق شدن رامین و همسر شاه در مرو شنیده می‌شود و مردم از آن با خبر می‌شوند.
روزی رامین که استاد و نوازنده‌ی چنگ و سازهای ایرانی بوده است، در ضیافتی بزرگ در دربار مشغول سرودن عشق خود به ویس می‌شود. خبر به برادرش شاه مرو می‌رسد و وی با خشم به نزد رامین می‌آید و او را تهدید به بریدن گلویش می‌کند که اگر ساکت ننشیند و این چنین گستاخی کند، وی را خواهد کشت. درگیری بالا می‌گیرد و رامین به دفاع از خویش برمی‌خیزد و با میانجیگری اطرافیان و پشیمانی شاه مرو جریان خاتمه می‌یابد.
مردان خردمند و بزرگان شهر مرو رامین را پند می‌دهند که نیک‌تر است که شهر را ترک کنی و به این خیانت به همسر برادر خود پایان دهی، زیرا در نهایت جنگی سخت بین شما درخواهد گرفت. با گفته‌های بزرگان مرو رامین شهر را ترک می‌کند و راهی غرب ایران می‌شود و ناچار زندگی جدیدی را با دختری از خانواده‌ی بزرگان پارتی به‌نام «گل» آغاز می‌کند، ولی یاد و خاطره‌ی ویس هرگز از اندیشه‌ی او پاک نمی‌شود.
روزی که رامین گل را به چهره‌ی ویس تشبیه می‌کند و به او از این شبهات ظاهری بین او و عاشق دیرینه‌اش ویس خبر می‌دهد، همسرش برآشفته می‌گردد و او را یک خیانتکار معرفی می‌کند و پس از مشاجراتی از یکدیگر جدا می‌شوند. رامین که اندیشه‌ی ویس را از یاد نبرده بود، مشغول نوشتن نامه‌ای برای ویس در مرو می‌شود. سپس مکاتبات طولانی بین آن دو مخفیانه انجام می‌گیرد و بنا به درخواست ویس، رامین به مرو باز می‌گردد و هر دو با برداشتن مقداری طلا از خزانه‌ی شاهی فرار می‌کنند و راهی غرب ایران می‌شوند و پس از عبور از «قزوین» به «دیلمان» می‌رسند و آن‌جا مستقر می‌شوند.
پادشاه مرو که خبر را می‌شنود، سخت آشفته می‌شود و با سپاهیانش راهی جستجوی آن دو می‌شود. شاه و یارانش شب هنگام در جاده‌ای استراحت می‌کند، ولی ناگهان گرازی بزرگ به اردوگاه آنان حمله می‌کند. پس از چندین ساعت درگیری میان شاه و یارانش با گراز، حیوان شکم شاه مرو را از بالا تا به پایین می‌درد و در نهایت پادشاه مرو آن شب کشته می‌شود.
پس از شنیدن خبر مرگ شاه مرو، رامین به‌عنوان جانشین وی تاج سلطنت را بر سر می‌گذارد و زندگی رسمی خود را با معشوقه‌ی خود آغاز می‌کند، تا روزی که ویس پس از سال‌ها به مرگ طبیعی فوت می‌شود. رامین که زندگی پر از رنجش را برای رسیدن به ویس سپری کرده بود، با مرگ ویس کالبد او را در زیرزمینی قرار می‌دهد و پس از واگذاری تاج و تخت شاهی به اطرافیانش، در مراسمی بزرگ راهی زیرزمین می‌شود و در کنار ویس با زندگی بدرود می‌گوید و با آغوش باز به مرگ درود می‌دهد و در کنار کالبد معشوقه‌ی دیرینه‌اش، به خاک او و جسدش بوسه می‌زند و خودکشی می‌کند. و چنین پایان یافت عشقی که پس از دو هزار سال همچنان آوازه‌اش در ایران و جهان شنیده می‌شود.

 

فهرست عشاق نامدار ایران و جهان

 

نگاره: -
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۴ مشارکت کننده