داستان کوتاه بهرام و گلندام

داستان کوتاه بهرام و گلندام

بهرام و گلندام منظومه‌ای عاشقانه سروده‌ی «امین‌الدین محمد صافی سبزواری» از شاعران سده‌های نهم و دهم هجری قمری است. «امین‌الدین محمد» از مردم «سنجق سبزوار» بود که دور از وطن در فارس، مثنوی بهرام و گلندام را به‌نام «شمس الدین محمد» حاکم فارس سروده است. این مثنوی بازگو کننده‌ی دلدادگی «بهرام» پادشاه ایران به «گلندام» دختر «فغفور» چین است.
چکیده‌ی داستان بهرام و گلندام
پادشاهی عارف‌مسلک پس از چهل سال صاحب فرزندی به‌نام «بهرام» می‌شود. بهرام چون به سن رشد می‌رسد، پدر به او هفت پند شاهانه می‌دهد و خود عبادت پیش می‌گیرد و کشور را به او می‌سپارد. روزی بهرام‌شاه در شکارگاه شیری قوی را بر زمین می‌زند، سپس به دنبال آهویی به گنبدی داخل می‌شود. چشمش به صورتی زیبا و دل‌فریب می‌افتد و عاشق آن می‌شود. بر پای تخت پیری نشسته است که تصویر را متعلق به «گلندام» دختر شاه چین می‌داند که هر سال تنها یک بار از قصر خود بیرون می‌آید.
شاهزاده راه چین را در پیش می‌گیرد و در راه پس از شکست دادن برادران جنی به نام‌های «سیفور»، «شماین»، «قمطار» و «قیطول»، دیوی به‌نام «افرع» را می‌کشد و دختری پری‌زاد به‌نام «روح‌افزای» را نجات می‌دهد. در راه دریا گرفتار نهنگ می‌شود و نهنگ را شکست می‌دهد. چون به نزدیکی شهر چین می‌رسد، با شاهزاده‌ای بلغاری به‌نام «بهزاد» که به خواستگاری گلندام آمده است، می‌جنگد.
بهرام روزی به شکل قلندری نمدپوش در برابر قصر می‌نشیند. گلندام که دریافت این نمدپوش شاهزاده است، عاشق او می‌شود و میان آن‌ها چند بار نامه ردوبدل می‌شود. از آن سو، چون شاه روم عیاری به‌نام «شبرنگ» را به دنبال بهرام به دربار «فغفور» چین می‌فرستد و درخواست می‌کند که فرزندش را بیابد و بازگرداند، او را به لباس قلندران و مقابل قصر گلندام می‌یابند و به پای‌بوس او می‌روند. از سویی دیگر، پادشاه بلغار چون خبر مرگ فرزندش بهزاد را می‌شنود، سپاهی به چین روانه می‌کند. بهرام با کمک جنیان به‌چشم برهم‌زدنی سپاه بلغار را تارومار می‌سازد و گلندام را خواستگاری می‌کند و «فغفور» می‌پذیرد.

 

فهرست عشاق نامدار ایران و جهان

 

نگاره: Pieterderideaux.jimdofree.com
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۴ مشارکت کننده