داستان کوتاه آنچه را می‌دانیم انجام نمی‌دهیم

داستان کوتاه آنچه را می‌دانیم انجام نمی‌دهیم

وقتی هشت ساله بودم، در یکی از سفرهایی که به جنگل داشتم، توانستم لاک‌پشتی را پیدا کنم. به سرعت آن را به خانه‌ی پدربزرگم آوردم، جعبه‌ی مناسبی برایش انتخاب کردم و به‌طور رسمی حیوان خانگی‌ام شد. از آن‌جا که فوق‌العاده ساکت شده بودم، پدربزرگم به ایوان پشتی آمد تا ببیند من در حال انجام چه کاری هستم.
لاک‌پشت باارزشم را به او نشان دادم. پدربزرگم مدادی را از جیب درآورد و با آن ضربه‌ای به زیر لاک آن حیوان زد تا این‌که سرش را از زیر لاک درآورد و انتهای مداد را گاز گرفت. سپس پدربزرگم رو به او کرد و سوالی پرسید که تا امروز هم در ذهنم باقی مانده است.
او پرسید: حالا که فهمیدی لاک‌پشت چه کاری می‌تواند انجام دهد، اگر انگشتت را در دهان لاک‌پشت فرو کنی و لاک‌پشت آن را گاز بگیرد، تقصیر توست یا لاک‌پشت؟
به عنوان یک بچه‌ی هشت ساله فهم آن مطلب برایم بسیار آسان بود. پی بردم که اگر به لاک‌پشت اجازه بدهم تا انگشتم را گاز بگیرد، این اشتباه خود من است.
بسیاری از ما به‌عنوان انسان‌های بالغ این حکمت گازگیری لاک‌پشت را فراموش می‌کنیم و بارها گاز گرفته می‌شویم. ما برای این شکست نمی‌خوریم که نمی‌دانیم چه کاری را باید انجام دهیم، بلکه به این خاطر شکست می‌خوریم که آن‌چه را می‌دانیم، انجام نمی‌دهیم. اگر به فرو بردن انگشتانت در دهان لاک‌پشت ادامه بدهی، بدون شک تمام آن‌ها را از دست می‌دهی.

 

اگر خواهان نتایج متفاوتی در زندگی‌تان هستید، کاری متفاوت را انجام دهید. جیم استوال.

 

برگرفته از کتاب عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی می‌کنیم. نوشته‌ی مسعود لعلی.
نگاره: Lemonadelucy (istockphoto.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۷ مشارکت کننده