داستان کوتاه ابوسعید در حمام

داستان کوتاه ابوسعید در حمام

ابوسعید ابوالخیر با پیری در حمام بود. پیر از گرمای دلکش و هوای خوش حمام فصلی تمام گفت.
ابوسعید گفت: می‌دانی چرا این جایگاه خوش است؟
پیر گفت: چون شیخی مثل تو در این حمام است.
چون در این حمام شیخی چون تو هست - خوش شد و خوش گشت و خوش آمد نشست
شیخ گفت: من جواب بهتری دارم.
پیر گفت: بگو که هر چه تو بگویی عین صواب است.
شیخ گفت: حمام از این جهت خوش است که از مال دنیا فقط یک سطل و یک پارچه بیشتر نداری که آن هم عاریت حمامی است.
گفت حمامی است خوش از حد برون - کز متاع جمله دنیای دون
نیست جز سطل و ازاری با تو چیز - وانگهی آن هر دو نیست آنِ تو نیز

 

ازار: شلوار - لنگ حمام
برگرفته از کتاب مصیبت‌نامه‌ی عطار
نگاره: Amir Pashaei (commons.wikimedia.org)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۲۲ مشارکت کننده