نام‌نامه: نام‌های پسرانه - حرف خ

نام‌نامه: نام‌های پسرانه - حرف خ

در این بخش از سایت فرتورچین، برگزیده‌ای از بهترین و زیباترین نام‌های پسرانه با «حرف خ» گردآوری شده است.
نام - زبان - لاتین‌نویسی - معنی
خابارتا - آشوری - xābārtā - حوری، پری
خابان - فارسی - xābān - نام سردار ایرانی در زمان رستم فرخزاد
خاش - فارسی - xāš - کسی که دارای مهر و محبت فراوان است، نام برادر افشین سردار نامدار ایرانی
خافِض - عربی - xāfez - باوقار، خوش خوی، از نام‌های خداوند
خاقان - ترکی - xāqān - لقب پادشاهان چین و ترک، پادشاه
خاکسار - فارسی - xāksār - فروتن، خوار، گردآلود
خالِد - عربی - xāled - پاینده، جاوید
خالِق - عربی - xāleq - به وجود آورنده، از نام‌های خداوند
خان - ترکی - xān - امیر، بزرگ
خاوِین - کردی - xāveyn - پاک سرشت
خَبیر - عربی - xabir - دانا، مطلع، از نام‌های خداوند
خُدابَخش - فارسی - xodābaxš - عطای الهی، بخشیده‌ی خداوند، خداداد
خُدابَنده - فارسی - xodābande - بنده‌ی خداوند
خُداپَرَست - فارسی - xodāparast - پرستنده‌ی خدا، عابد، متدین
خُداداد - فارسی - xodādād - عطا شده از سوی خداوند
خُدادار - فارسی - xodādār - آن‌که خداوند حافظ و نگهدار اوست.
خُدادوست - فارسی - xodādust - دوست‌دار خداوند، نام پسر مصاحب بیگ افغانی
خُدارَحم - فارسی، عربی - xodārahm - مورد رحمت خداوندی
خُداطَلَب - فارسی، عربی - xodātalab - خدا (فارسی) + طلب (عربی)، خداجو
خُداکَریم - فارسی، عربی - xodākarim - خدا (فارسی) + مراد (عربی)، نام یکی از سرداران کریم خان زند
خُدایار - فارسی - xodāyār - آن‌که خداوند یار اوست.
خَراد - فارسی - xarrād - خراط، نام چند تن از شخصیت‌های شاهنامه، از جمله دلاوری ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی
خَراط - عربی - xarrāt - چوب‌تراش
خِرَد - فارسی - xerad - عقل، اندیشه
خُردادبه - فارسی - xordādbeh - خرداد (نام فرشته‌ی نگهبان آب) + به (بهتر، خوبتر)، کمال نیکی، درستی نیکو
خُردادپَرویز - فارسی - xordādparviz - نام یکی از پادشاهان ساسانی
خِرَدوَر - فارسی - xeradvar - عاقل، هوشیار
خِرَدیار - فارسی - xeradyār - یاور درایت و عقل
خُرشا - فارسی - xoršā - خورشید، از شخصیت‌های شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
خُرَم - فارسی - xorram - سرسبز و با طراوت، خوب، خوش
خُرَمشاد - فارسی - xorramšād - با طراوت و شاداب، شادمان
خُروش - فارسی - xoruš - فریاد، بانگ
خُسرو - پهلوی - xosro(w) - پادشاه، نیکنام و دارای آوازه‌ی نیکی
خُسروپَرویز - فارسی - xosro(w)parviz - نام یکی از پادشاهان ساسانی
خَشاش - فارسی - xašāš - از شخصیت‌های شاهنامه، نام یکی از پهلوانان ارجاسب در جنگ با گشتاسب
خَشایار - فارسی - xašāyār - خشیه (شاه) + ارش (مرد دلیر)، دلیر، نیرومند، دگرگون شده‌ی خشایارش
خَشایارشا - فارسی - xašāyāršā - خشیه (شاه) + ارش (مرد دلیر)، شاه دلیر و نیرومند، نام سپهدار افراسیاب
خِضر - عربی - xezr - نام یکی از پیامبران که بر پایه‌ی روایات چون به آب زندگی دست یافت و از آن نوشید، عمر جاویدان پیدا کرد.
خَطیب - عربی - xatib - سخنران، ناطق، واعظ
خَطیر - عربی - xatir - خطرناک، ارجمند، مهم
خَطیرالدین - عربی - xatiroddin - بزرگ دین و آیین
خَلَج - عربی - xalaj - نام قبیله‌ای ترک در جنوب افغانستان
خَلَف - عربی - xalaf - صالح، شایسته، جانشین
خَلیل - عربی - xalil - دوست یکدل، لقب حضرت ابراهیم
خَلیل‌الرحمن - فارسی - xalilorrahmān - دوست بخشنده
خَلیل‌الله - عربی - xalilollāh - دوست خداوند، لقب حضرت ابراهیم
خَندان - فارسی - xandān - بشاش، کسی که همواره می‌خندد.
خورزاد - فارسی - xurzād - زاده‌ی خورشید، زیبا، تابان، نام یکی از پسران خسرو پرویز پادشاه ساسانی
خورشیدفَر - فارسی - xoršidfar - دارنده‌ی فر و شکوه مانند خورشید
خوروَش - فارسی - xorvaš - منسوب به خورشید، خورشیدی
خوز - فارسی - xuz - نام قومی باستانی که محل آنان به خوزستان معروف است، نام یکی از شخصیت‌های داستان سمک عیار
خوزان - فارسی - xuzān - منسوب به خوز، خوزی، نام پهلوانی ایرانی در زمان کِی‌خسرو پادشاه کیانی
خوش‌چِهر - فارسی - xuščehr - آن‌که چهره‌ای زیبا و خوشایند دارد.
خوش‌روز - فارسی - xušruz - دارای زندگی راحت و با رفاه
خوش‌نَواز - فارسی - xušnavāz - موسیقی‌دان، مطرف
خوش‌یار - فارسی - xušyār - دوست و یار شاد و شادمان
خَیام - عربی - xayyām - چادردوز، خیمه‌فروش، نام حکیم عمر خیام
خِیرالدین - عربی - xeyroddin - آن‌که در دین بهترین است.
خِیرالله - عربی - xeyrollāh - نیکی خداوند، خیر الهی
خِیراَندیش - عربی، فارسی - xa(e)yrandiš - خیرخواه، طالب خوبی
خِیرعَلی - عربی - xeyrali - خیری که از امام علی رسیده است، آن‌که خیر و نیکی‌اش چون خیر و نیکی امام علی است.

 

گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۲۴ مشارکت کننده