نام‌نامه: نام‌های دخترانه - حرف ف

نام‌نامه: نام‌های دخترانه - حرف ف

در این بخش از سایت فرتورچین، برگزیده‌ای از بهترین و زیباترین نام‌های دخترانه با «حرف ف» گردآوری شده است.
نام - زبان - لاتین‌نویسی - معنی
فائِزه - عربی - fāeze - فایزه، مؤنث فائز، نایل، رستگار
فائِضه - عربی - fāeze - فایضه، مؤنث فائض، فایده‌بخش
فائِقه - عربی - fāeqe - مؤنث فائق، چیره
فاتِنه - عربی - fātene - فتنه‌انگیز، برپاکننده‌ی آشوب
فاخته - عربی - fāxte - پرنده‌ای از خانواده‌ی کبوتر، کوکو، صلصال، نام دختر ابوطالب و خواهر امام علی
فاخِره - عربی - fāxere - مؤنث فاخر، فخرکننده، نازکننده
فادیا - عربی - fādiyā - منجی، نجات‌بخش
فادیه - عربی - fādiye - زن نجات‌دهنده، زن آزادکننده
فارسیریس - فارسی - fārsiris - نام دختر اردشیر یکم پادشاه هخامنشی
فارِهه - عربی - fārehe - دختر زیبا و با نمک
فاضِله - عربی - fāzele - مؤنث فاضل، دانا
فاطِره - عربی - fātere - مؤنث فاطر، آفریننده، خالق
فاطِمه - عربی - fāteme - زنی که بچه‌ی دو ساله‌ی خود را از شیر گرفته باشد، نام دختر حضرت محمد پیامبر اسلام
فاطِمه‌زَهرا - عربی - fātemezahrā - فاطمه‌ی روشن، فاطمه‌ی درخشان، دختر حضرت محمد پیامبر اسلام و مادر امام حسن و امام حسین
فاطِمه‌مَعصومه - عربی - fātememaesume - فاطمه‌ی بی‌گناه و پاک
فاطیما - عربی - fātimā - فاتیما نام شهری در اروپا که حضرت فاطمه در آنجا ظهور کرده است.
فانیذ - فارسی - fāniz - قند، شکر
فَتانه - عربی - fattāne - فتان، بسیار زیبا و دلفریب
فِتنه - عربی - fetne - شورش، طغیان، مفتون، عاشق، دلداده
فَجر - عربی - fajr - نوری که از مدتی پیش از طلوع خورشید به زمین می‌تابد، سپیده‌ی صبح، فلق
فَخرالزَمان - عربی - faxrozzamān - شخص برجسته، گزیده و مایه‌ی مباهات در زمان خود
فَخرالسادات - عربی - faxrossādāt - سبب سربلندی سیدها
فَخرالمُلوک - عربی - faxrolmoluk - مایه‌ی سربلندی و افتخار پادشاهان
فَخرالنِسا - عربی - faxronnesā - سبب سربلندی زنان
فَخرجَهان - عربی، فارسی - faxr(e)jahān - فخر (عربی) + جهان (فارسی)، سبب سربلندی و افتخار دنیا
فَخری - عربی، فارسی - faxri - فخر (عربی) + ی (فارسی)، منسوب به فخر، منسوب به افتخار
فَخریه - عربی - faxriyye - فخر + ایه (پسوند نسبت)، منسوب به فخر
فَخیمه - عربی - faxime - مؤنث فخیم، بزرگ مرتبه
فَراچِهر - فارسی - farāčehr - فرا (بالاتر) + چهر (صورت)، دارای چهره‌ای برجسته و زیبا
فَرانَک - فارسی - farānak - پروانه، از شخصیت‌های شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین
فَرانه - فارسی - farāne - پروانه، فرانک، فرانق
فَراهَت - عربی - farāhat - شأن، شوکت، شکوهمندی و زیبایی
فَرپَرَک - فارسی - farparak - شب‌پره که آن را مرغ عیسی نیز می‌گویند.
فَرتوک - فارسی - fartuk - پرستو
فَرَح - عربی - farah - شادمانی، سرور
فَرَح‌اَنگیز - عربی، فارسی - farahangiz - فرح (عربی) + انگیز (فارسی)، شادی‌بخش
فَرحانه - عربی - farhāne - مؤنث فرحان، شادان
فَرَح‌بانو - عربی، فارسی - farahbānu - فرح (عربی) + بانو (فارسی)، بانوی شادمان
فَرَح‌بَخش - عربی، فارسی - farahbaxš - فرح (عربی) + بخش (فارسی)، شادی‌بخش
فَرحَت - عربی - farhat - شادی، شادمانی
فَرَح‌تاج - عربی، فارسی - farahtāj - فرح (عربی، شادمانی) + تاج (فارسی)، تاج شادی
فَرَح‌دُخت - عربی، فارسی - farahdoxt - فرح (عربی) + دخت (فارسی)، دختر شادمان
فَرَح‌زاد - فارسی - farahzād - زاده‌ی شادمانی و سرور، ویژگی کسی که تولدش موجب شادمانی و سرور است، نوزاد خوش قدم و خوش یمن
فَرَح‌ناز - عربی، فارسی - farahnāz - فرح (عربی) + ناز (فارسی)، صاحب شادی و ناز، زیباروی مسرور و شادمان
فَرَح‌نِسا - عربی - farahnesā - زنی که موجب شادی و شادمانی باشد، شادی‌آور، شادمان‌کننده
فَرَح‌نوش - عربی، فارسی - farahnuš - فرح (عربی) + نوش (فارسی)، شادمانی و سرور جاوید، خوشگذران
فَرُخ‌لِقا - فارسی، عربی - farroxleqā - فرخ (فارسی) + لقا (عربی)، خوش صورت، زیبارو، نام زنی در کتاب امیر ارسلان
فَرُخ‌ماه - فارسی - farroxmāh - ماه خجسته و مبارک
فَرُخ‌مِهر - فارسی - farroxmehr - زیبا همچون خورشید
فَرخُنده - فارسی - farxonde - مبارک، خجسته، میمون
فَردُخت - فارسی - fardoxt - فر (شکوه) + دخت (دختر)، دختری که شکوه و جلال آن در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورد.
فِردوس - فارسی - ferdos - (معرب از فارسی پردیس) بهشت
فَردیس - فارسی - fardis - پردیس، فردوس، بهشت
فَرزان‌دُخت - فارسی - farzāndoxt - دختر فرزانه و دانا
فَرزانه - فارسی - farzāne - خردمند، دانا
فَرَستو - فارسی - farastu - پرستو
فَرسیما - فارسی، عربی - farsimā - فر(فارسی) + سیما (عربی)، دارای سیمای با شکوه
فِرِشته - فارسی - ferešte - موجودی آسمانی و برتر از انسان، مَلک
فَرشیده - فارسی - faršide - فر + شیده، نورآفتاب، شکوه آفتاب
فُرصَت - عربی - forsat - وقت مناسب برای انجام کاری
فَرگُل - فارسی - fargol - دارای شکوه و زیبایی گل
فَرمیسک - کردی - farmisk - اشک چشم
فَرناز - فارسی - farnāz - دارای ناز و غمزه‌ی زیبا و باشکوه
فَرَنگیز - فارسی - farangiz - فرنگیس
فَرَنگیس - فارسی - farangis - از شخصیت‌های شاهنامه، نام دختر افراسیاب تورانی و همسر سیاوش و مادر کِی‌خسرو پادشاه کیانی
فَرنوش - فارسی - farnuš - دارای شکوه جاودان، نام عقل فلک قمر که به عربی عقل فعال گویند و به فارسی خود کارگر نامند.
فَرنیا - فارسی - farniyā - فر (مایه‌ی جلال و شکوه) + نیا (پدربزرگ، جد)، ویژگی آن‌که مایه‌ی جلال و شکوه نیایش می‌باشد.
فَروَردین - فارسی - farvardin - فروردهای پاکان و فروهرهای پارسیان، نام ماه نخست از سال خورشیدی، نام روز نوزدهم از هر ماه خورشید در ایران کهن
فُروز - فارسی - foruz - افروختن، تابش و روشنی و فروغ
فُروزا - فارسی - foruzā - تابان، درخشان
فُروزان - فارسی - foruzān - شعله‌ور، مشتعل، روشن، درخشنده
فُروزَنده - فارسی - foruzande - صفت فاعلی از فروختن و فروزیدن، روشن، تابان، روشن‌کننده، افروزنده
فروزینه - فارسی - foruzine - آتش‌زنه، چخماق
فُروغ - فارسی - foruq - روشنی‌ای که از آتش، خورشید و دیگر منابع نورانی می‌تابد، پرتو، شعله‌ی آتش، به مجاز امید به زندگی و شوق و اشتیاق
فُروغ‌اَعظَم - فارسی، عربی - foruqaezam - ویژگی آن‌که دارای درخشندگی و روشنایی زیاد است.
فُروهَنده - فارسی - foruhande - نیکو سیرت و خوب‌روی، فرشته، ملک
فَریا - فارسی - fariyā - فری (خجسته، مبارک) + ا (پسوند نسبت)، خجسته و شکوهمند، مبارک
فَریال - فارسی - fariyāl - فر (شکوه) + یال (گردن، بالای بازو)، دارای اندام و هیکل با شکوه
فَریبا - فارسی fa(e)ribā - بسیار زیبا، دلپسند و خوشایند
فَریدا - فارسی - faridā - منسوب به فرید
فَریدُخت - فارسی - faridoxt - دختر خجسته و مبارک و شکوهمند
فَریده - عربی - faride - مؤنث فرید، یکتا، بی‌مانند
فَریسا - فارسی - farisā - فری (شگفت‌انگیز، عجیب) + سا (پسوند شباهت)، مانند فری عجیب و شگفت‌انگیز
فَریما - فارسی - farimā - فریبا، زیبا و دوست داشتنی
فَریماه - فارسی - farimāh - دارای زیبایی و شکوهی چون ماه
فَری‌مِهر - فارسی - farimehr - خورشید با شکوه و شکوهمند، آفتاب شکوهمند و مبارک
فَرین - فارسی - farin - با شکوه، شکوهمند
فَرینا - فارسی - farinā - مهرورز و مهربان
فَریناز - فارسی - farināz - دارای ناز و غمزه‌ی زیبا و با شکوه، ویژگی آن‌که دارای خجستگی و شکوهمندی زیبا و قشنگ است.
فَرینوش - فارسی - farinuš - فری (خجسته و مبارک) + نوش (جاوید)، ویژگی آن‌که دارای خجستگی و شکوهمندی جاوید و ماندگار است.
فَریوَش - فارسی - farivaš - پریوش، زیبا چون پری
فَصیحه - عربی - fasihe - مؤنث فصیح، زبان‌آور
فِضِه - عربی - fezze - نقره، سیم، نام خادمه‌ی حضرت فاطمه
فَضیلَت - عربی - fazilat - برتری در دانش، هنر و اخلاق، ارزش و اهمیت، شرف
فَضیله - عربی - fazile - برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل، ارزش و اهمیت
فَغِستان - فارسی - faqestān - بتکده، از شخصیت‌های شاهنامه، نام دختر کید شاه هندوستان و یکی از زنان اسکندر مقدونی
فَلامَک - فرنگی - falāmak - گونه‌ای الماس
فَلَک‌تاج - عربی، فارسی - falaktāj - فلک (عربی، آسمان) + تاج (فارسی)، تاج آسمان، والامقام
فَلَک‌ناز - عربی، فارسی - falaknāz - فلک (عربی) + ناز (فارسی)، آن‌که موجب نازش آسمان است، نام ندیمه‌ی شیرین همسر خسرو پرویز پادشاه ساسانی
فَلَک‌وَش - عربی، فارسی - falakvaš - فلک (عربی) + وش (فارسی)، مانند آسمان بلند و رفیع در بزرگی و عظمت
فِلور - فرنگی - felor - گل
فِلورا - فرنگی - felorā - فلوریا، در رم باستان، الهه‌ی گل‌ها و بارآوری
فِلوریا - فرنگی - feloriyā - فلورا، در رم باستان، الهه‌ی گل‌ها و بارآوری
فوزیه - عربی - fuziye - رستگار و موفق، زن پیروز در هر کار و اموری
فوژان - فارسی - fužān - بانگ بزرگ، فریاد عظیم
فَهامه - عربی - fahhāme - مؤنث فهام، بسیار دانا و فهمیده
فَهمیده - عربی، فارسی - fahmide - صفت فاعلی از فهمیدن، دانا، دارای فهم
فَهیمه - عربی - fahime - مؤنث فهیم، با شعور، دانا
فیروزدُخت - فارسی - firuzdoxt - دختر پیروز و موفق
فیروزه - فارسی - firuze - پیروزه، نام سنگی قیمتی به رنگ آبی یا سبز

 

گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۲۶ مشارکت کننده