ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف ق

ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف ق

در این بخش از سایت فرتورچین، برگزیده‌ای از ضرب‌المثل‌های فارسی با «حرف ق» را می‌خوانید.


قاپ قمارخونه است. (معنی: قمارباز حرفه‌ای و معتاد به قمار. همه فن حریف در کارهای زشت، رند و کارآزموده و فاسد و خراب.)
قاپ کسی را دزدیدن.
قاتل با پای خود پای طناب دار می‌رود.
قاچ زین را بگیر، اسب سواری پیشکشت.
قاشق ندارد که آش بخورد.
قاشق نداری آش بخوری نونت و کج کن بیل کن.
قاشق‌سازی کاری نداره، مشت می‌زنی توش گود می‌شه، دمش را می‌کشی دراز می‌شه.
قاطر پیش‌آهنگ آخرش توبره‌کش می‌شه.
قاطی مرغ‌ها شدن.
قافیه را باختن.
(معنی: امید خود را از دست دادن. مغلوب شدن. فرصت را از دست دادن. مشهورترین جمله‌ای که از تنگ شدن قافیه به ذهن می‌رسد این است که: چون قافیه تنگ آید، شاعر به جفنگ آید. گاهی شاعران برای آن‌که حرف آخر دو بیت را جور کنند، مجبورند که حرف بی‌ربط و پرت بزنند. اما قافیه تنگ شدن یا کوشش برای این‌که قافیه‌ی شعر را جور کردن، مورد اعتراض بسیاری از شاعران بزرگ مثل مولوی بوده است. مولانا در جایی می‌گوید: گو قافیه و مغلطه را  باد  ببر -  این مفتعلن مفتعلن کشت مرا.)
قال کار را کندن.
قال گذاشتن.
قبای بعد از عید برای گَلِ منار خوبه.
قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری.
(معنی: ارزش و بهای هر کاری را افراد خِبره و دانا در همان کار می‌دانند. پس درباره‌ی ارزش و قیمت چیزی که از آن هیچ اطلاعاتی نداریم سخن نگوییم. (داستان کوتاه قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری))
قدر عافیت کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید. (معنی: نعمت‌ها، خوشی‌ها و ایام سعادت و تندرستی همیشگی و پایدار نیستند و انسان وقتی ارزش واقعی آن‌ها را می‌داند که آن‌ها را از دست بدهد و دچار مشکل و گرفتاری شود. (داستان کوتاه قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید))

قرآن کنند حرز و امام مبین کشند. (مصرع نخست: یاسین کنند ورد و به طاها کشند تیغ.)
قربان آدم چیز فهم.
قربون برم خدا رو، یک بام و دو هوا رو، این ور بام گرما رو، اون ور بام سرما رو.
قربون بندِ کیفتم، تا پول داری رفیقتَم.
(معنی: این ضرب المثل برای کنایه زدن به کسانی به‌کار گرفته می‌شود که دوستی‌هایشان با افراد ریشه‌دار نیست و تنها به خاطر شرایط مالی خوب افراد، با آن‌ها وارد رابطه‌ی‌ به ظاهر دوستانه می‌شوند. این دوستان ظاهری، در صورتی که شرایط مالی دوست‌شان خراب شود و دیگر منفعتی برای آن‌ها نداشته باشد، به راحتی او را کنار می‌گذارند و چه بسا حتی در صورت درخواست نیاز مالی از سمت او، به او کمکی نکرده و دوستی‌های گذشته را منکر شوند. (داستان کوتاه قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم))
قربون چشم‌های بادومیت، ننه من بادوم می‌خوام.
قربون چماق دود کشت کاه، بده جوش پیشکشت.
قرص خورشید در سیاهی شد - یونس اندر دهان ماهی شد. (سعدی)
قرض که رسید به صد تومن، هر شب بخور قیمه پلو.
قسم حضرت عباس را باور کنم یا دم خروس را؟
(معنی: این ضرب المثل برای کسی به‌کار برده می‌شود که حقیقتی آشکار را انکار کند و برای تبرئه‌ی خود قسم بخورد. (داستان کوتاه قسم حضرت عباس را باور كنم یا دم خروس را))
قسم روباه را باور کنیم یا دم خروس را؟ (معنی: این ضرب المثل زمانی به‌کار می‌رود که شخصی در حال دروغ گفتن است، ولی نشانه‌هایی او را لو داده و دروغش را آشکار کند. (داستان کوتاه قسم روباه را باور کنیم یا دم خروس را))

قسم نخور که باور کردم.
قسمت را باور کنم یا دم خروس را؟
قشقرق به پا کردن.
قصاص در این دنیاست.
قصاص قبل از جنایت.
(معنی: محکوم و مجازات کردن کسی، پیش از آن‌که خطای او اثبات و مشخص شده باشد.)
قصه‌ی حسین کرد شبستری تعریف کردن. (معنی: این ضرب المثل کنایه از زیاده‌گویی و بیهوده‌گویی دارد و زمانی به‌کار می‌رود که کسی بخواهد مطلبی را بی‌خودی طولانی کند. یکی از داستان‌های عامیانه‌ی بسیار مشهور زبان فارسی، داستان حسین کرد شبستری است که متاسفانه نویسنده‌ی آن ناشناس است. این داستان که در دوره‌ی صفویه جریان دارد، حکایت‌هایی از قهرمانی عیاران و شرح جنگ‌های افسانه‌ای میان پهلوانان حق و باطل را بازگو می‌کند. با وجود همه‌ی نکات مثبتی که این داستان دارد، ولی ایراد اصلی کتاب این است که بیش از اندازه بلند است و سرشار از زیاده‌گویی‌های بیهوده است. در نتیجه خود نام داستان به‌صورت یک مثل در زبان فارسی درآمده است و هر وقت کسی در یک گفتگو بیش از اندازه، مطلبی را توضیح دهد، می‌گویند: قصه‌ی حسین کرد شبستری تعریف می‌کنی؟، که کنایه از پرحرفی در کلام دارد.)

قطره آبی نخورد ماکیان - تا نکند روی سوی آسمان.
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
(معنی: با قناعت و صرفه‌جویی می‌توان به عزت و توانگری رسید. بیشتر مردم کاربرد این مثل را درباره‌ی ثروت و دارایی می‌دانند و نتیجه‌ای که از آن می‌گیرند این است که ثروت، اندک اندک جمع می‌شود. در حالی که این مثل، معنی برجسته‌تری دارد و آن این است که هر چیز بزرگ و فراگیری، با گذشت زمان نموده یافته و ساخته می‌شود؛ و هنگامی به‌دست می‌آید که بخش‌های کوچک سازنده‌ی آن، گردآمده باشند. برای نمونه: موفقیت در تحصیل در درازای یک دوره‌ی آموزشی و اندک اندک به‌دست می‌آید؛ یا در ثروت، با کار و کوشش پیوسته می‌توان ثروتمند شد.)
قلم دست دشمن است.
قلیان بکشیم یا خجالت. (مصرع نخست: ماییم میان این دو حالت.)

قمپز در کردن. (معنی: ادعایی دروغین کردن، حرف‌های بی‌پایه زدن و از خود بیش از اندازه تعریف کردن. زمانی که کسی از بزرگی خودش بسیار تعریف می‌کند و می‌خواهد خود را مهم نشان دهد، به او می‌گویند اینقدر قمپز در نکن. (داستان کوتاه قمپز در کردن))
قم بید و قنبید، اون هم امسال نبید.
قمر در عقرب.
قند توی دل آب کردن.
قوز بالا قوز.
(معنی: هنگامی که یک نفر گرفتار مصیبتی شده و روی ندانم‌کاری مصیبت تازه‌ای هم برای خودش فراهم می‌کند، این ضرب المثل به‌کار برده می‌شود. (داستان کوتاه قوز بالای قوز))
قوش کریخانی. (معنی: این ضرب المثل هنگامی به‌کار گرفته می‌شود که دستگاهی هزینه‌ی نگاهداریش بیشتر از سود آن باشد؛ و یا شخصی بیش از حدِ زحمت و فایده‌اش، توقع دستمزد داشته باشد. در این گونه موارد آن دستگاه یا آن شخص را به قوش کریمخانی تشبیه و تمثیل می‌کنند و عطای فایده‌اش را به لقای توقع و مزاحمتش می‌بخشند. (داستان کوتاه قوش کریمخانی))
قوطی بگیر و بنشان.
قوم و خویش، گوشت هم رو می‌خورند، اما استخوان هم رو دور نمی‌اندازند.
قیمه و قرمه کردن.

 

گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۱۴ مشارکت کننده