داستان کوتاه کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه

داستان کوتاه کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه
گویند که در دو طرف درب ورودی کاخ سلطان محمود غزنوی، دو مستمند نشسته بودند. یکی چاپلوس بود و هر کس که رد می‌شد، از وزیر و وکیل و سلطان با چرب‌زبانی چیزی کاسب می‌شد؛ اما دیگری ساکت بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه فلک همیشه به کام یکی نمی‌گردد

داستان کوتاه فلک همیشه به کام یکی نمی‌گردد
در گذشته بازرگانی ثروتمند در خانه‌ای بزرگ زندگی می‌کرد. روزی از روزها که بازرگان در حیاط خانه‌اش نشسته بود، صدای غلام ویژه‌ی خود را شنید که با ناله می‌گفت: قربان بدبخت شدیم؛ زیرا ساعتی پیش قسمتی در بازار آتش گرفته است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تری فاکس ورزشکار کانادایی

داستان کوتاه تری فاکس ورزشکار کانادایی
تری فاکس یک ورزشکار کانادایی بود که پس از موفقیت‌های متعدد در عرصه‌ی ورزش دانشگاهی برای پیوستن به جمع حرفه‌ای‌ها خود را آماده می‌کرد. روزی تری به‌خاطر پا درد شدید به پزشک مراجعه کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قدرت بسیار عجیب عشق

داستان کوتاه قدرت بسیار عجیب عشق
ماجرا به مردی به نام جانگ یوهوا برمی‌گردد که همسرش از سال ۲۰۰۰ میلادی طی حادثه‌ای به کما می‌رود، اما این مرد کشاورز چینی با تلاش‌های مستمر خود همسرش را که سال‌ها در اغما بود و زندگی گیاهی داشت، به‌هوش آورد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه از کاه، کوه نسازیم

داستان کوتاه از کاه، کوه نسازیم
زن و شوهری می‌خواستند به دیدار دوستی بروند که در چند کیلومتری خانه‌ی آن‌ها زندگی می‌کرد. در راه به یاد آوردند، باید از پلی قدیمی بگذرند که ایمن به‌نظر نمی‌رسید. با یادآوری این موضوع زن دچار تشویش و نگرانی شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مگر سر آورده‌ای

داستان کوتاه مگر سر آورده‌ای
ضرب المثل مگر سر آورده‌ای که بیشتر در تهران و مناطق شمالی و شمال غرب ایران مصطلح است، هنگامی به‌کار می‌رود که شخصی سرزده وارد شود و مطلب کم اهمیتی را بدون تمهید مقدمه و با شتاب و اضطراب و دستپاچگی عنوان کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هم خدا را می‌خواهد و هم خرما را

داستان کوتاه هم خدا را می‌خواهد و هم خرما را
در عصر جاهلیت که مردم بت‌پرست بودند، هر کدام بتی می‌ساختند و آن را عبادت می‌کردند. برخی از این بت‌ها از جنس سنگ و گل بود و برخی از چیزهای دیگر، اما در این میان مردی بود که نخلستان بزرگی داشت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه باور

داستان کوتاه باور
«نورمن کازنز» در کتاب شگفت‌انگیزش با عنوان «تشریح یک بیماری» داستانی درباره‌ی «پابلو کاسالز» یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دانان قرن بیستم آورده است که ما می‌توانیم از آن، مطلبی در مورد باور و تجدید حیات بیاموزیم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه درسی از استاد

داستان کوتاه درسی از استاد
روزی روزگاری استاد بزرگی برای سخنرانی قصد رفتن به یک روستای همسایه را داشت. مردمان زیادی با قطار به روستا می‌رفتند تا به سخنان این استاد بزرگ گوش کنند. در میان مسافران، افسر جوان به‌همراه استاد بزرگ با هم از قطار پیاده شدند.
دنباله‌ی نوشته