در این بخش از سایت فرتورچین، برگزیدهای از ضربالمثلهای فارسی با «حرف ع» را میخوانید.
عاشق بیپول، باید شبدر بچیند.
عاشقان را همه گر آب برد - خوب رویان همه را خواب برد. (ایرج میرزا)
عاشقم پول ندارم - کوزه بده آب بیارم.
عاشقی پیداست از زاری دل - نیست بیماری چو بیماری دل. (مولوی)
عاشقی سوزی داره، سی و سه پنج روزی داره.
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد. (مصرع نخست: ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست.) (حافظ)
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است. (مصرع نخست: خواب در عهد تو در چشم من آید هیهات.) (سعدی)
عاقبت جوینده یابنده بود. (مصرع نخست: سایه حق بر سر بنده بود.) (مولوی)
عاقبت گرگ زاده گرگ شود - گر چه با آدمی بزرگ شود. (سعدی)
عاقل به کنار رود تا پل میجست - دیوانه پا برهنه از آب گذشت. (منسوب به ابراهیم اردوبادی)
عاقل گوشت میخوره، بیعقل بادنجان.
عاقلان دانند.
عالم بیعمل به چه ماند؟ گفت: به زنبور بیعسل.
عالم دانا شد و آدم نشد.
عالم شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل.
عالم ناپرهیزگار، کور مشعلهدار است. (سعدی)
عالمی را یک سخن ویران کند.
عبادت به جز خدمت خلق نیست - به تسبیح و سجاده و دلق نیست. (سعدی)
عجب کشکی سابیدیم، که همش دوغ پتی بود.
عجله سبب ضرر است و ضرر باعث بدبختی است.
عجله کار شیطان است.
عجله و عقل با هم جور در نمیآید.
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
عذر بدتر از گناه.
عرش را سیر میکند.
عروس بیجهاز، روزهی بینماز، دعای بینیاز، قرمهی بیپیاز.
عروس تعریفی عاقبت شلخته در آمد.
عروس تعریفی گوزو از آب در آمد.
عروس را که مادرش تعریف کنه برای آقاداییش خوبه.
عروس که به ما رسید شب کوتاه شد.
عروس که مادرشوهر نداره، اهل محل مادرشوهرشند.
عروس مردنی را گردن مادرشوهر نیندازند.
عروس میاد وسمه بکشه، نه وصله بکنه.
عروس نمیتونست برقصه، میگفت: زمین کجه.
عروس هزار داماد.
عزرائیل را جواب کردن.
عزرائیل هم رغبت نمیکنه طرفش بیاد.
عزیز کردهی خدا را نمیشود ذلیل کرد.
عسس بیا من و بگیر.
عسل در باغ هست و غوره هم هست.
عسل نیستی که انگشتت بزنند.
عشرت امروز به فردا میفکن.
عشق است و هزار بد گمانی.
عشق پیری گر بجنبد، سر به رسوایی زند.
عشق در هر کجا پا گذارد، عقل آنجا را ترک میکند.
عشق رفیق نابینا است.
عشقهایی کز پی رنگی بود - عشق نبود عاقبت ننگی بود. (مولوی)
عشوهی شتری، غمزهی خرکی.
عطایش را به لقایش بخشید.
عقد پسر عمو و دختر عمو را در آسمان بستهاند.
عقل سالم در بدن سالم.
عقل که نباشد جان در عذاب است.
عقل مردم به چشمشان است.
عقل و گهش قاطی شده.
عقلش پاره سنگ بر میداره (یا عقلش گِرده).
عقلش پس کلهشه.
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد. (مصرع نخست: دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست.) (سعدی)
علاجی بکن کز دلم خون نیاید. (مصرع نخست: سرشک از رخم پاک کردن چه حاصل.) (میر والهی)
علف به دهان بزی باید شیرین بیاد.
علف زیر پا سبز شدن.
علم بیعمل همچون درخت بیثمر است.
علم سطحی یکسره قیل است و قال.
علی ماند و حوضش.
عمو یادگار، خوابی یا بیدار؟
عهد دقیانوس.
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو - نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند. (حافظ)
عیدت را اینجا کردی، نوروزت را برو جای دیگه.
عیسیت دوست به که حواریت آشنا. (مصرع نخست: فتراک عشق گیر نه دنبال عقل از آنک.) (خاقانی )
عیسی به دین خود، موسی به دین خود.
ضربالمثلهای فارسی: حرف ع
۵
از ۵
۸ مشارکت کننده