در این بخش از سایت فرتورچین، برگزیدهای از ضربالمثلهای فارسی با «حرف ز» را میخوانید.
ز آب خرد، ماهی خرد خیزد - نهنگ آن به که با دریا ستیزد. (سعدی)
ز آتشت نشدم گرم و دود کورم کرد.
ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا.
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است. (مصرع نخست: دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است.) (سعدی)
ز هر طرف که شود کشته سود اسلام است.
زاغسیاه کسی را چوب زدن.
زاغم زد و زوغم زد، پس مانده کلاغ کورم زد (یا زوغم زد و زاغم زد، پس مانده کلاغم زد).
زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم - به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم. (سعدی)
زبان به دهان گرفتن.
زبان خر را خلج میداند.
زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد.
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد - بهوش باش که سر در سر زبان نکنی.
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد. (مصرع نخست: به پای شمع شنیدم ز قیچی پولاد.) (امیرخسرو دهلوی)
زبان گوشت است، به هر طرف که بچرخانی میچرخد.
زبانت را گاز بگیر.
زبانم مو درآورد.
زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است. (معنی: هر کاری بهویژه بدی و ستم، تا همیشه تاثیر خودش را بهجا میگذارد. آدمی با زبان خود میتواند زخمی را بر دل دیگری ایجاد کند که تا آخر عمر، از دل طرف مقابل بیرون نرود. (داستان کوتاه زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است))
زخم شمشیر خوب میشود، زخم زبان خوب نمیشود.
زد كه زد خوب كرد كه زد. (داستان کوتاه زد كه زد خوب كرد كه زد))
زدی ضربتی، ضربتی نوش کن.
زردآلو را میخورند برای هستهاش.
زرنگی زیاد فقر میآورد.
زرنگی زیاد مایهی جوانمرگیست.
زعفران که زیاد شد، بخورد خر میدهند.
زکات تخم مرغ یک پنبهدونه است.
ز گهواره تا گور دانش بجوی.
زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز.
زمانهایست که هر کس به خود گرفتار است. (مصرع نخست: تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی.) (آصفی هروی)
زمستان رفت و روسیاهی به زغال ماند.
زمین را پیش آسمان گرو گذاشتن.
زن از غازه سرخ رو شود و مرد از غزا.
زن آبستن گل میخوره اما گل داغستان.
زن بد را اگر در شیشه هم بکنند کار خودش و میکنه.
زن بلاست، اما الهی هیچ خانهای بیبلا نباشد.
زن بیوه را برای میوهاش (ثروتش) میخواهند.
زن تا نزاییده دلبره، وقتی که زایید مادره.
زن جوان را تیری به پهلو نشیند به که پیری.
زن راضی، مرد راضی، گور پدر قاضی.
زن سلیطه، سگ بیقلاده است.
زن کبابه، خواهر زن نان زیر کباب.
زن نجیب گرفتن آسونه، ولی نگهداریش مشکله.
زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند.
زنی که جهاز نداره این همه ناز نداره - مردی که نون نداره این همه زبون نداره.
زور حق را پایمال میکند.
زور داری، حرفت پیش است.
زوردار پول نمیخواهد، بیزور هم پول نمیخواهد.
زورش به خر نمیرسه، پالونش را برمیداره. (یا پالونش را میزنه.)
زهر به دندان مالیده.
زهر ریختن.
زیبقم در گوش کن تا نشنوم - یا درم بگشای تا بیرون روم. (سعدی)
زیر بلیط در آوردن.
زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن.
زیر پای کسی را خالی کردن.
زیر پای کسی نشستن.
زیر پوست کسی آب افتادن.
زیر دیگ آتش است و زیر آدم آدم.
زیر سرش بلند شده.
زیر سیبیلی در کردن.
زیر شالش قرصه.
زیر کاسه نیم کاسهای است.
زیراندازش زمین است و رواندازش آسمون.
زیرآب کسی را زدن. (معنی: وقتی کسی به شیوهای ناجوانمردانه به شخصی آسیب بزند، این ضرب المثل گفته میشود. همچنین زیر آب زدن یا زیر آب زنی اصطلاحی در زبان گفتاری ایرانیان است و در ادارات و سازمانها کاربرد دارد و به معنی خراب کردن همکاران نزد مقامهای بالادست و کوشش برای برچسب زدن یا سیاهنمایی است. (داستان کوتاه زیر آب زدن))
زیرش زدن.
زیره به کرمان میبرد.
گردآوری: فرتورچین