در این بخش از سایت فرتورچین، برگزیدهای از ضربالمثلهای فارسی با «حرف ر» را میخوانید.
راستی کن که راستان رستند.
راستی هیبت اللهی یا میخواهی منو بترسونی؟
راه باز است و جاده دراز.
راه دزد زده تا چهل روز امن است.
راه دویده، کفش دریده.
راه را به دزد بسپار و آسوده بخواب.
راه گم کردی؟
رَب و رُب را یاد کردن.
رحم خوب است، اگر در دل کافر باشد.
رحمت به کفن دزد اولی.
رخت بعد از عید به درد گَل منار میخورد.
رخت دو جاری را در یک طشت نمیشود شست.
رخت دو جاری را نمیشود در یک آفتاب خشک کرد.
رستم است و همین یک دست اسلحه.
رستم در حمام است.
رستم صولت و افندی پیزی.
رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت. (مصرع نخست: نریخت درد می و محتسب ز دیر گذشت.) (آصفی هروی)
رطب خورده منع رطب چون کند؟
رفت آنجا که عرب نی انداخت.
رفت به نان برسد به جان رسید.
رفتم خونهی خاله دلم واشه، خاله خسبید دلم پوسید.
رفتم شهر کورها، دیدم همه کورند، من هم کور شدم.
رفتنش با خودشه، آمدنش با خدا.
رقاصه نمیتونست برقصه میگفت زمین کجه.
رقص سر حمومیات هم قشنگه.
رگ خواب.
رند را بند و قحبه را پند سود نکند.
رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ ضمیر.
رنگم را ببین و حالم را نپرس.
رو دست خوردن.
رو راستی.
رو که نیست سنگ پای قزوینه.
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز - تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی. (عبید زاکانی)
روبهرو خاله و پشت سر چاله.
روت نمیشه غربیل بگیر جلوت.
روح را صحبت ناجنس، عذابیست الیم. (مصرع نخست: چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم.) (حافظ)
روده بزرگه روده کوچیکه را خورد.
روده درازی کردن.
روز از نو، روزی از نو.
روز بیآبی آسیاب را به شاش موش گرداندن.
روزگار است اینکه گه عزت دهد گه خوار دارد - چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد. (قائممقام فراهانی)
روزگار، آینه را محتاج خاکستر کند.
روزه خوردنش را دیدم، ولی نماز خواندنش را ندیدهام.
روزه شکدار گرفتن.
روزی افتاده دست قوزی.
روزی به قدمه.
روزی دست خداست.
روزیِ گربه دست زن شلخته است.
روزی مهمان پیش پیش میآید.
روضهخوان پشمه چال است.
روغن روی روغن میره، بلغور خشک میمونه.
روغن ریخته را نذر امامزاده کردن.
روی پای خود بند نشدن.
روی پر قو خوابیده.
روی پشتش آتش روشن کنی، از جایش تکان نمیخورد.
روی دست کسی زدن (یا بلند شدن).
روی گدا سیاه است، ولی کیسهاش پر است.
روی یک آجر صد چرخ میخورد.
ریدی به الک.
ریسمان سوخت و کجیش بیرون نرفت.
ریش در آسیاب سفید کردن.
ریش گرو گذاشتن.
ریش و قیچی را دست کسی دادن.
ریق رحمت رو سرکشید.
ریگ به کفش داشتن.
ضربالمثلهای فارسی: حرف ر
۵
از ۵
۶ مشارکت کننده