ابوسعید ابوالخیر با پیری در حمام بود. پیر از گرمای دلکش و هوای خوش حمام فصلی تمام گفت.
ابوسعید گفت: میدانی چرا این جایگاه خوش است؟
پیر گفت: چون شیخی مثل تو در این حمام است.
چون در این حمام شیخی چون تو هست
خوش شد و خوش گشت و خوش آمد نشست
شیخ گفت: من جواب بهتری دارم.
پیر گفت: بگو که هر چه تو بگویی عین صواب است.
شیخ گفت: حمام از این جهت خوش است که از مال دنیا فقط یک سطل و یک پارچه بیشتر نداری که آن هم عاریت حمامی است.
گفت حمامی است خوش از حد برون
کز متاع جمله دنیای دون
نیست جز سطل و ازاری با تو چیز
وانگهی آن هر دو نیست آن تو نیز
ازار: شلوار - لنگ حمام
برگرفته از کتاب مصیبت نامهی عطار
۵
از ۵
۱۵ مشارکت کننده