داستان کوتاه نیش عقرب نه از ره کین است

داستان کوتاه نیش عقرب نه از ره کین است

می‌گویند روزی عقربی به نزد قورباغه‌ای که بر لب برکه نشسته بود می‌آید و از آن می‌خواهد که او را بر پشت خود سوار کرده و به خانه‌اش که در طرف دیگر برکه بود ببرد. قورباغه دوست داشت که این کار را بکند، اما می‌ترسید که غریزه‌ی عقرب باعث شود وسط راه او را نیش بزند و بکشد.
قورباغه گفت: من چگونه باید به تو اعتماد کنم؟ اگر من تو را کول کردم و تو وسط آب من را نیش زدی چکار کنم؟
عقرب گفت: امکان ندارد، تو داری به من کمک می‌کنی که به خانه‌ام بروم. من این‌قدر نمک‌نشناس نیستم که تو را نیش بزنم.
بالاخره قورباغه قبول کردن که عقرب را کول کند، اما همین که کمی از برکه دور شدند عقرب بدون این‌که قصدی داشته باشد از روی غریزه نیش خود را بر بدن قورباغه فرو کرد. قورباغه با ناراحتی گفت دیدی نامردی کردی. در همین زمان عقرب نیش دومش را نیز به او زد و قورباغه به زیر آب رفت.
عقرب نیز با قورباغه در زیر آب دست و پا می‌زد. قورباغه که هنوز نیم‌نفسی داشت، فریاد برآورد: ای بدطینت در چه حالی؟! عقرب گفت: دارم غرق می‌شوم! قورباغه گفت:
رفتن زیر آب نه از غرض است - ترک عادت موجب مرض است
عقرب هم درجواب گفت:
نیش عقرب نه از ره کین است - اقتضای طبیعتش این است

 

داستانی دیگر:
روزی روزگاری لاک‌پشت و عقربی وسط یک برکه زندگی می‌کردند و دور تا دور آن‌ها را آب فراگرفته بود. آن‌ها در خشکی کوچکی که وسط آب قرار داشت با چند حیوان دیگر به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند. چند سال بعد به دلیل خشکسالی و نباریدن باران آب برکه کم شد و در نتیجه دیگر غذایی برای خوردن حیوانات پیدا نمی‌شد. حیوانات دیگر مرداب مثل قورباغه‌ها و غیره در حال از بین رفتن بودند. لاک‌پشت و عقرب که نزدیک هم زندگی می‌کردند و با هم خیلی دوست بودند برای این‌که جان خود را از دست ندهند به فکر چاره‌ای افتادند.
عقرب با ناراحتی گفت: من باید در این خشکی کوچک بمانم تا بمیرم. من نمی‌توانم از آب عبور کنم، چون در آب غرق می‌شوم. لاک‌پشت که نمی‌توانست برود و دوست و همسایه‌ی قدیمی خود را تنها بگذارد، به فکر چاره‌ای افتاد. به عقرب گفت: غصه نخور تو بر لاک من بنشین، من به سلامت تو را از برکه بگذرانم. آن‌ها فردای آن روز حرکت کردند. بر لب آب که رسیدند، عقرب به پشت لاک‌پشت پرید و او هم سینه‌ی خود را به آب زد و خیلی راحت توانستند بر روی آب شناور شوند.
عقرب که خیلی خوشحال شده بود و باورش نمی‌شد که بتواند از روی آب بگذرد، نیشش را بر لاک، لاک‌پشت فرو کرد. لاک‌پشت که متوجه قضیه شد، گفت: من دارم تو را از برکه به سلامت می‌گذرانم، بعد تو در حال نیش زدن منی. عقرب گفت: نه این‌طوری نیست که تو فکر می‌کنی من زمانی که خیلی خوشحالم باید نیش بزنم تا خوشحالی خودم را نشان دهم. لاک‌پشت هم گفت: چه جالب! من هم وقتی خیلی خوشحال می‌شوم، باید در آب برقصم و شروع کرد به رقصیدن در آب و پیچ و تاب دادن به خودش. عقرب هم که بر روی لاک او نشسته بود به راحتی سر خورد، در آب افتاد و خفه شد.

 

این ضرب المثل درباره‌ی کسانی کاربرد دارد که با رفتارشان به دیگران آسیب می‌رسانند، اما نیت بدی ندارند.

 

برگرفته از کتاب ضرب المثل و داستان‌هایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، نوشته‌ی الهه رشمه.
نگاره: Bedtimeshortstories.com
گردآوری: فرتورچین

 

۴
از ۵
۱۱ مشارکت کننده
امین گفت:
بسیار داستان زیبایی بود
دم شما گرم
    فرتورچین گفت:
    سپاسگزار